تریلری جذاب ولی فراموش شدنی
نیکلاس کیجی که در دهه 90 کارهای حرفه ای از خودش عرضه کرد و حتی اسکار هم برد، در این 4 – 5 ساله هر نقش ضعیفی که بهش پیشنهاد می شه رو قبول می کنه و اتفاقا کیج هم بد بازی می کنه البته شاید به قول جیمز براردینلی واقعا مشکل مالی داره و جالبه که بدونید مثلا برای همین فیلم 12 میلیون دلار ! گرفته ؛ ولی خوشبختانه اینجا با اثر بدی طرف نیستیم .
در جستجوی عدالت رو شاید بشه با یکی از اولین فیلمهای سال 2011 یعنی Unknown ناشناخته مقایسه کرد که اون کار علی رغم جذاب بودن ، به خاطر پایان به شدت احمقانش ، فیلم بدی بود اما این فیلم حداقل ادعای کمتری داره و در کل اثر بهتریه .
در جستجوی عدالت شروع کلیشه ای و حتی به شدت متوسطی داره تا زمانیکه گفتگوی جذاب بین ویل جرارد ( نیکلاس کیج ) و سایمون ( گای پیرس ) رخ می ده که در واقع شروع ماجراهای اصلیه ؛ دقیقا بعد از اون سکانس ، فیلم هیجان خودش رو وارد می کنه و اتفاقا تا آخر هم حفظش می کنه .
هیجان و حس کشش کلیت کار اگرچه با شیب خیلی ملایمی افزایش پیدا می کنه ، اما به اندازه کافی درگیر کنندست چراکه اینجا اطلاعات ، کم کم و در طول فیلم ارائه می شه و مثل ناشناخته همه چیز رو برای پایان نمی ذاره و مخاطب رو تا آخر داستان همراه ویل جلو می بره .
درجستجوی عدالت دو صحنه اکشن و نمیچه نبردی در پایانش داره که این پایانی اتفاقا خوب در اومده ؛ اون دو صحنه ی اکشن هم بد درنیومدن اما معلومه که کارگردان خیلی تو کار اکشن وارد نبوده مثلا صحنه ی تعقیب و گریز در اتوبان ویژگی خاصی نداشت و حتی لحظه ای که به ریل قطار می رسه ، من رو یاد فیلم Next که خود کیج بازی کرده بود انداخت .
در این بین یکی از مهم ترین ضعف ها که کم و بیش در صحنه های اکشن هم بد و ناشیانه شده ، زوم های ناگهانی و عجیب فیلمه و مطمئنا اگر فیلمبرداری کمی هوشمندانه تر بود ، میشد از برخی سکانس ها بیشتر لذت برد . برخی پلانها هم به صورت کج فیلمبرداری شدن و با این که شاید با توجه به سطح کیفی فیلم قابل قبول باشن اما هیچ منطق درست و حسابی پشتشون نیست .
سه کارکتر اصلی یعنی ویل جرارد ، لورا جرارد ( همسر ویل ) با بازی جنوئری جونز و سایمون ، در حدی که این فیلم شما رو جذب کنه خوب هستن مخصوصا کاراکتر زن که اتفاقا در فیلم ناشناخته هم بود و با اینکه شخصیت پردازی جدی نداره اما در حد خودش کاملا قابل قبول و باورپذیره . به لحاظ بازی هم ، اول باید پیرس رو قرار داد ، بعد جونز و در آخر خود کیج ، شاید بازی کیج در حد بقیه فیلمهای سالش بد نباشه اما واقعا یه جاهایی مثل آماتورها کار کرده .
در کل با این که با این که اصلا با اثر قوی و خیلی جدی طرف نیستیم و حتی بعد از فیلم امکان داره بعضی قضایا رو فراموش کنید اما در جستجوی عدالت ، تریلر جذابیه که شما رو در طول فیلم کاملا همراه و در پایان راضی می کنه .
شماها فکر می کنید من دیوونم .... پس خوب گوش کنید ..... یه طوفان تو راهه
پناه بگیر جزء آثار کمتر دیده شده ی سال 2011 ست و به خاطر ساختار و مضمون خاصش هم نمی شه با هیچ کدوم از آثار سال مقایسش کرد .
از همون سکانس آغازین ، حس اثری متفاوت به خوبی القا می شه تا مخاطب با جدیت به تماشای فیلم ترغیب بشه . پناه بگیر در ظاهر و لایه ی اول ، درامی معمولی و خانوادگیه و در لایه ی بعدی که اتفاقا سکانس آغازین اثر جزء همونه ، اثری تریلره که در برخی پلان ها مخصوصا با صداگذاری های قدرتمند ، بی شباهت به کارهای ترسناک نیست ؛ لایه ای که درامِ در ظاهر معمولیِ فیلم رو به چالش می کشه و اون رو خیلی بزرگتر و ویژه تر جلوه می ده .
تقریبا بیشتر بار فیلم بر روی دوش مایکل شانونـه و انصافا هم بازی تحسین برانگیزی از خودش به نمایش گذاشته و در تمامی دقایق خصوصا در سکانس داخل کلوب که عصبانی می شه ؛ شدیدا تاثیرگذاره و لایق نامزدی اسکار بود. ( کلا شاید امسال بهتر بود بیش از 5 نفر رو برای نامزدی بهترین بازیگر مرد نقش اصلی انتخاب می کردن )
جسیکا چستین که اخیرا از اون فیلم فوق العاده ی درخت زندگی رو دیدیم ، این بار هم در نقش مادری مهربان و همسری وفاداره ( البته قاعدتا نه به اون آرمان گونه ای توی فیلم مذکور ) و نقشش هم رو به خوبی و باورپذیر ایفا کرده.
دختر خانواده ناشنواست و قاعدتا از زبان اشاره باید برای ارتباط با او استفاده بشه که هم انجام این حرکات و هم عدم وجود دیالوگ برای این کاراکتر ، در کیفیت فیلم مخصوصا در سکانس نهایی ، تاثیر خیلی مثبت و ویژه ای داشته . با این که احتمالا اولین باره که این دختر جلوی دوربین ظاهر می شه ولی به خاطر درک درست کارگردان ، کارکردش توی تمام سکانس ها به اندازه و درسته .
لوکیشنِ به شدت زیبا و وسیع، همگام با کلیت فیلم انتخاب شده و نوع فضاسازی رویاهای کورتیس ( مایکل شانون ) به ویژه با وجود اله مان های جذاب و با کمک جلوه های بصریِ کاملا قابل قبول و باورپذیر ، اثری کامل تر و بی نقص رو پدید آورده .
یکی از نکات اصلی فیلمنامه پناه بگیر جلوتر بودن اون از مخاطب خودشه که این جلوتر بودن از سکانس آغازین تا سکانس پایانی بر فیلم حاکمه و در مجموع روند و ریتم فیلم با توجه به فیلمنامه و کارگردانی خیلی خوب و دقیق جف نیکولز ، هرگز از مسیر تعیین شده دور نمی شه .
در عین حال سیر روایی داستان ظاهرا ساده و در اصل هوشمندانه جلو می ره و از همین رو مخاطب می تونه با کاراکتر کورتیس در تمام روند فیلم همراه بشه و فکر نمی کنم جایی بر کاراکتر اصلی به دلیل رفتارهای غیرعاقلانه خرده بگیره یا شاهد از ریتم افتادگی فیلم بشه ؛ در واقع یکی از مهم ترین مزیت های پناه بگیر ، همین روند کاملا حساب شده و باورپذیر فیلمه .
از اولین سکانس فیلم ، حس کنجکاوی به دلیل اطلاع پیدا کردن از ماجرای اصلی در مخاطب ایجاد می شه می شه و از نیمه دوم به بعد در انتطار فرجام نهایی بودن ؛ در واقع پناه بگیر مثل پازلیه که باید در طول فیلم خیلی آروم این قطعه های پازل ها رو در کنار هم گذاشت و آخرین قطعه ی پازل ناگهان در سکانس پایانی پیدا می شه ، قطعه ای که وقتی تصویر نهایی ساخته می شه ، می تونه مخاطب رو به تحسین از اثر وادار کنه .
پایان فیلم هم نه تنها هوشمندانه و غافلگیرکنندست بلکه نه واقعا بازه و نه واقعا بسته ، شاید این بهترین سکانسی بود که می شد نشون داده بشه .
در کل پناه بگیر رو بدون انتظار و پیش زمینه ی خاصی دیدم و باید بگم فیلم بسیار خوبیست و جزء بهترین آثار سال 2011 قرارش می دم و جای بسی تاسفه که این فیلم حداقل در بین منتقدهای خودمون انقدر کم دیده شده .
نقد و بررسی فیلم Underworld : Awakening
دنیای زیرین : بیداری
در سال ۲۰۰۳ اولین قسمت از سری فیلمهای دنیای زیرین عرضه شد که ایده هایی جدیدی وارد فیلم شده بود و عواملش تلاش زیادی برای خلق یه کاره نسبتا متفاوت کردند و سعی شده بود سبکش متمایز از اون چیزی باشه که تا به حال دیده شده ؛ البته در هر صورت تقلیدهایی از سری فیلمهای بلید Blade (که خودم یکی از طرفداراشم) رو انجام داده بود و علی رغم ضعفهای کوچک و بزرگی که داشت اما برای خودش طرفدارانی دست و پا کرد و در حد خودش نسبتا خوب از آب دراومد و در طی کمتر از یک دهه خودش رو به یه چهارگانه (Quadrilogy) تبدیل کرد .
هنوز هم شروع جذاب قسمت یک رو فراموش نکردم . کاراکتر سلین از همون ابتدا جذاب بود و کلا یکی از مهم ترین عوامل موفقیت این سری ، خلق این کاراکتر دوست داشتنی بود ( مخصوصا در انبوه قهرمان های مرد ) ؛ البته با توجه به جذابیت های ظاهری این کاراکتر و بازی باورپذیر کیت بکینسل.
حالا سه سال بعد از دنیای زیرین : خیزش لایکنها و شش سال بعد از غیبت ، سلین دوباره برگشته ، البته با توجه به گاز گرفته شدن توسط اکساندر کوروینس در قسمت دوم ، قوی تر و شکست ناپذیرتر از همیشه .
با توجه به تریلری که برای این قسمت عرضه شده بود ، انتظار کاری جذاب رو داشتم اما در همین ابتدا باید بگم بیداری دنیای زیرین ، نهایتا یه فیلم سرگرم کننده برای طرفداران این مجموعست و متاسفانه هر طور که نگاه بکنید اصلا فیلم خوبی نیست . حتی قسمت سوم با توجه به عدم حضور سلین از این قسمت جذاب تر و عمیق تر بود ؛ چرا که متاسفانه در این قسمت هیچ چیز شگفت انگیز و ویژه ای در این فیلم وجود نداره .
سیر روایی فیلم خیلی سادست و نویسندگان اثر بیشتر از اون که یه داستان جذاب و پرتنش رو برای ما بگن ، راه رو برای ادامه فیلم باز کردن ، ادامه ای که برعکس قسمت دوم اون قدر انتظارش کشیده نمی شه .
طیفی از کاراکترهای متعدد وارد این قسمت شدن که مهم ترینشون پسر رئیس اون صومعه سرا و دکتر ( بدمن ) فیلمه که عملا هیچ پرداخت جدی براشون انجام نشده البته خود عوامل هم می دونستند که چندان چیزی در چنته ندارن و فیلم رو در عین تعجب بیشتر از ۷۵ دقیقه نساختن .
همچنان عامل اصلی موفقیت و تماشای فیلم خود سلینه . راستش حتی مایکل هم در قسمت های قبل ، خیلی چنگی به دل نمی زد و یه جورایی بی خاصیت بود و همش الکی وحشی بازی درمیاورد و مدام کتک می خورد و بیشتر سلین باید جمع و جورش می کرد! ؛ دخترشون باز هم از مایکل باعرضه تره اما فیلم اون قدر جدی نیست و سرنوشتش برای ما مهم نمی شه .
در بخش اکشن که مهم ترین بخش فیلمه ، دنیای زیرین ۴ با این که بد کار نشده و بیشترین بودجه در بین این ۴ قسمت برای این فیلم صرف شده ( حدود ۷۰ میلیون دلار ) اما در این بخش هم چیز خاصی از فیلم نمی بینیم که مخاطب رو در سال ۲۰۱۲ به هیجانی که مد نظر سازندگان بوده ، برسونه .
از معدود سکانس های خاص فیلم ، مبارزه با مردان مسلح در ساختمون در اوایل فیلم و اون حرکت فوق سریع سلین بود که با توجه به نشون داده شدن اون سکانس در تریلر ، دیگه اون جذابیت و غافلگیری لازم رو نداشت .
یکی از سکانس های فیلم که می تونست خیلی نفسگیر دربیاد ، سکانس مبارزه ی سلین با گرگینه گنده در صومعه بود که خیلی سریع تموم می شه و هیجان خاصی هم توی اون چند تا پلان ایجاد نمی شه .
یکی از بهترین سکانس ها که بی شباهت به یکی از سکانس های قسمت اول نیست، سکانس سقوط آسانسور و شلیک پیاپی سلین به آسانسور و نوع نجات پیدا کردنشه که تا حدی شبیه به سکانس شلیک متمادی و چرخان به کف زمین و افتادن به طبقه پایین در دنیای زیرین ۱ بود ، البته به اون جذابی و خاصی در نیومده .
سکانس نجات پسر رئیس هم ، بی شباهت به سکانس نجات ترینیتی توسط نئو در اواخر قسمت دوم فیلم ماتریکس نیست ؛ فرو بردن دست در بدن و فشار قلب .
جلوه های بصری فیلم با اینکه فوق العاده و عظیم نیست اما تنها بخشیه که از قسمتهای قبلیش پیشی گرفته . نوع تبدیل کاراکترها به گرگینه در این قسمت خیلی بهتر و طبیعی تر کار شده ؛ در قسمت اول واقعا بد کار شده بود ، انگار باد می شدن!
۱۵ دقیقه پایانی هم اوج فیلمه و سراسر اکشن ، در دقایق پایانی نسبت به همین قسمت ، غافلگیری هم ایجاد می شه که در واقع مربوط به همون باز کردن راه برای شماره ی بعدیه.
نکته ی کمی عجیب هم اینه که نبرد پایانی فیلم جمع و جور دراومده و میشه فهمید چرا هزینه ی ساخت فیلم خیلی بالا نیست و عوامل هم خیلی ریسک نکردن ، واقعا جالبه که نبرد پایانی صرفا در پارکینگ! اتفاق می افته .
در کل علی رغم علاقه به کاراکتر سلین ، این قسمت خیلی پایین تر از حد انتظارم بود و من به لحاظ سطح کیفی در بین این ۴ گانه در رتبه ی آخر قرارش می دم .
نگاهی به فیلم " تولد دوباره ی جانی انگلیش "
شاید این جمله اغراق آمیز نباشه که بگیم روان آتکینسون بهترین بازیگر کمدی این دهه
هاست ، حتی بدون گفتن دیالوگی می تونه شما رو به قهقهه بندازه ، واقعا شاهکار
کارهای کمدیست .
بعد از موفقیت قسمت اول جانی انگلیش ( مخصوصا با توجه به محبوبیت جمیز باند که به شخصه هیچ وقت به این مجموعه ها علاقه نداشتم ) تولد دوباره ای برای جانی انگلیش گرفته شده .
جانی انگلیش علی رغم وارد کردن داستان های جاسوسی که معمولا باعث خسته کردن مخاطب عام می شن ، به دلیل حضور قدرتمند آتکینسون ، فیلمنامه جذاب و خوش ساخت بودنش ، شما رو در مدت 90 دقیقه ایش کاملا جذب و سرگرم می کنه .
البته فیلم داستان کاملا ساده ای داره ؛ در واقع هیچ نکته پیچیده ای برای درگیر کردن ذهنتون وجود نداره . فیلمنامه زمینه ای برای طرح داستانی ظاهرا جاسوسی ولی در واقع کمدی است که اتفاقا جذاب هم از آب دراومده ؛ مثلا کاراکتر پیرزن چندان منطقی پشت کارهاش نیست اما تاثیر کمدی قابل توجهی در قسمت های مختلف فیلم داشت .
در واقع باید بگم جذاب ترین اثر کمدی سال 2011 رو به روی شماست .
با این که این فیلم رو جزء بهترین آثار کمدی سال2011 قرار می دم اما کیفیت شخصیت پردازی و سیر منطق روایی چندان درست و حسابی نداره و ویژگی جذاب بودنش مخصوصا برای طرفداران آتکینسون ، این ضعفهای جدی رو ، کوچک و بی اهمیت جلوه می کنه.
جانی انگلیش دوباره متولد شده ، صحنه های اکشن و در عین حال کمدی خوبی هم داره مثل سکانس تعقیب و گریز پسر کت و شلواری توی ساختمون و دریاچه که واقعا هم قشنگ و هم خنده دار دراومده البته به نظر من جذاب ترین سکانس فیلم ، سکانس جلسه ی جانی با نخست وزیر و بالا پایین شدن های صندلیه که به شدت برای خود من خنده دار و به نظرم سکانس بی نظیری بود . توی هیچ کدوم از کارهای کمدی اخیر ، سکانسی تا این حد خنده دار رو ندیده بودم ؛ البته لازمه جدیش عاشق آتکینسون بودنه .
خوشبختانه تقریبا تمام شوخی های روی کاغذ فیلم ، در تصویر دراومده و این مهم ترین عامل موفقیت این فیلمه .
در کل یه فیلم جذاب برای همه مخاطبین و یه کاره خیلی جذاب و خنده دار برای طرفدارن روآن آتکینسون .