نـقـد فـیـلــم هـالــیوودی

نقد فیلم خارجی نقد فیلمهای هالیوودی سینمای هالیوود

نـقـد فـیـلــم هـالــیوودی

نقد فیلم خارجی نقد فیلمهای هالیوودی سینمای هالیوود

گودزیلا GODZILLA


نابود کننده ترین هیولا یا نابود کننده هیولاها ؟



توقعات از نسخه بازسازی گودزیلا با توجه به تبلیغاتِ صورت گرفته در سطح بالایی بوده اما نمی‌شه مطمئن بود که تمامی مخاطبان از تماشای این فیلم به طور کامل لذت ببرن ؛ مخصوصا که گودزیلای فعلی علی رغم ویژگی های دیداری و شنیداری میخکوب کننده ، قلبی مهربون داره و کلا نیتش خیره!

فیلم گودزیلا با تیتراژ شروع می شه که با این روزهای سینما کم و بیش غریبست اما خوشبختانه این تیتراژ علاوه بر اتصال کامل به فیلم و توضیح پیشینه گودزیلا ، هیجان مضاعفی برای تماشای خود اثر ایجاد می کنه ؛ هیجانی که به خوبی تا 15 دقیقه ابتدایی ادامه پیدا می کنه اما از اونجایی که جو برودی با بازی خوب برایان کرنستون کاراکتر اصلی نیست ، در اینجا هم نسبتا با همون روند آشنای فیلمهای هیولامحور طرفیم ؛ روندی که همچنان در روابط بین کاراکترها دستاورد تازه ای نداره اما در اهداف و نحوه برخورد با فیلمی گودزیلایی کم و بیش غافلگیرکننده و حتی تعجب برانگیزه .

در پیش نمایش فیلم به شکلی شاید بشه گفت فریب کارانه تمام تمرکز و مانور روی گودزیلا بود، این فریب کاری زمانی جدی تر جلوه می کنه که در سکانس فرار کردن اِلی ( همسر فورد ) به پناهگاه و بسته شدن در ، علنا شاهد دو پلان متفاوت در پیش نمایش و خود فیلم هستیم . در نیمه های داستان بالاخره از گودزیلا پرده برداری می شه ولی بجز سکانس پل معروف گلدن‌گیت ، سکانسهای حضور گودزیلا علی رغم برخورداری از عظمت و جذابیت غیر قابل انکار ، مدت زمان کوتاهی رو شامل می شن و تا قبل از نبرد نهایی ، مخاطبان همچنان در حسرت عرض اندام جدی این هیولا باقی خواهد موند .

 موتوهای M.U.T.O عجیب الخلقه هم که بیشتر از گودزیلا در فیلم حضور دارن و به عنوان عناصر نابود کننده داستان در مقابل انسان ها و طبیعت ( گودزیلا ) قرار گرفتن ، مهم ترین مورد تعجب برانگیز در مورد فیلمیه که نام گودزیلا رو یدک می کشه . از طرفی به واقع معلوم نیست چرا در تکنولوژیک ترین سینمای جهان گاها صحنه های نبرد بین هیولاها در شب و در تاریکی اتفاق می افتن ؛ اگرچه با تماشای نسخه با کیفیت و در شرایط نوری مناسب، در کل چیزی از دست نمی ره ولی چندان هم نمی شه از جزئیات اطلاع پیدا کرد و اون لذت کافی رو تجربه کرد .


یکی از اهداف اصلی فیلم گودزیلای 2014 که به شدت احمقانست ، توجیه کردن بمباران های هسته ای به ویژه کشتار آمریکا در هیروشیما به بهانه مبارزه با گودزیلاست . علی رغم اینکه فیلم گودزیلا اثر خیلی خوب و ویژه ای نیست ولی به طور خاص ، کاراکتر گودزیلایی که گَرِث ادواردز به وجود آورده گیرایی بالایی داره و بعید می دونم تصویری که از این هیولای نام آشنا به نمایش گذاشته شده ، به این زودی از ذهن مخاطبین بیرون بره .


 

لاک Locke



فیلمی ساده اما تاثیرگذار




لاک برشی 80 دقیقه ای و دربرگیرنده بخش مهمی از زندگی کاراکتری به نام آیوان لاکه ، شاید بشه با کمی نگاه استعاره ای و حذف یک حرف، نام فامیلی این کاراکتر رو به وضعیت بغرنج و اسیر شدن اون تشبیه کرد . لاک با نمایی از شهر و نمایی از بیرون خودروی کاراکتر اصلی شروع ، در تمام مدت فیلم در درون خودرو قرار می گیره و بازهم با نمایش خودرو از بیرون ، به شهر برمی گرده

شاید قبل از اینکه مخاطب از داستان و علت سفر آیوان اطلاعی پیدا کنه ، تصور کنه با فیلمی پیش پا افتاده و خسته کننده طرفه اما توانایی استیون نایت در پردازش فیلمنامه و هدایت فیلم ، کم کم نمود پیدا می کنه و سه داستانی که به نوعی گذشته ، حال و آینده این کاراکتر رو در هم ادغام کرده ؛ با ذکر جزئیاتی دقیق و به شکلی همزمان پیش میره و در عین حال هیچ کدوم از این سه اتفاق بزرگ بر همدیگه سنگینی نمی کنن . در هر کدوم از این سه وضعیت ، کاراکترهای متفاوتی وارد گفتگو و رابطه کنش و واکنش با آیوان قرار می گیرن ، کاراکترهایی اگرچه فقط صداشون رو می شنویم اما به واقع از کاراکترهای برخی فیلمها ، گیرایی و اثرگذاری بیشتری دارن ، به خصوص کاراکترهای اصلی که با توانایی در بیان دیالوگ ها و انتقال احساسات ، تاثیر قابل توجهی در افزایش کیفیت فیلم ایفا کردن .


با این حال بسته بودن فضا ، ضعفهایی رو هم بر کار وارد کرده و علی رغم اینکه عمر پلانها معمولا زیاد نیست اما گاها کشش بصری لازم وجود نداره ؛ دقیقا مثل گفتگوهای آیوان با پدرش از طریق آینه عقب که بعضا گیرایی و دغدغه کافی رو برای همراهی مخاطب ایجاد نمی کنه .



جایی می خوندم که این فیلم رو به نمایشی رادیویی تشبیه کرده بود ، میزان لازم بودن تبدیل فیلمنامه ها به آثار سینمایی می تونه درصد متفاوتی داشته باشه و حتی شاید با افزودن راوی می شد نمایشی رادیویی بر این فیلمنامه ساخت اما حسی که در پس اثر در مخاطب ایجاد می شه ، مختص همین مدیوم سینماست . زمانی که به انتهای فیلم می رسیم و نایت دوباره شهر رو نشون می ده ، به نظرم هدفش نه صرفا پایان بندی زیبا و یا نمایش شلوغی و پیچیدگی بلکه داستان هایی که می تونه در تک تک این ماشین ها اتفاق بیفته و تمامی این موارد باعث شده لاک به فیلمی دلنشین و اثرگذار تبدیل بشه .



کاپیتان آمریکا : سرباز زمستان


نقد و بررسی فیلم 

کاپیتان آمریکا : سرباز زمستان Captain America : The Winter Soldier


 انتظار کشیدن برای فیلمی که ‍‍‍‍‍‍‍‍پیش نمایش مجذوب کننده ای داشته ، حسِ دوست داشتنیه اما زمانی این حس تکمیل می شه که این انتظار به خوبی پاسخ داده بشه ، چیزی که حالا برای قسمت تازه کاپیتان آمریکا رخ داده و اثری بهتر و بزرگ تر نسبت به کاپیتان آمریکا : اولین انتقام جو رو پدید آورده و دیگه می شه با قاطعیت ، این کاراکتر رو یکی از اون قهرمان های مارول دونست که می تونه با عموم مردم ارتباط برقرار کنه ، قهرمان یا ابرقهرمانی که شاید به نوعی ضعیف ترین اونها باشه اما دارای تفکر مخصوص به خودشه و همین نکته یعنی بیشتر انسان بودنش رو می شه به عنوان نقطه قوتش در نظر گرفت .

 کریس ایوانز که تجربه ای جالب و البته نه چندان جدی در فیلم ابرقهرمانی چهار شگفت انگیز رو در کارنامش داره ، حالابه قهرمانی مهم و جدی تبدیل شده که در این قسمت تک و تنها هم نیست و در کنار اون اسکارلت یوهانسون (بیوه سیاه / ناتاشا رومانوف) حضورِ پرنگی داره ، یوهانسونی که خوشبختانه به جز نبرد ابتدایی توی کشتی ، دیگه اون ژست های خودشیفتگی و حرفه ای بودن انتقام جویان رو نداره و علی رغم اینکه شخصیت پردازی کامل اون به فیلم احتمالی خودش واگذار خواهد شد اما در اینجا همکاری خوبی به ویژه در کنار ایوانز داره. فرد ظاهرا بدمن داستان هم ( سرباز زمستان ) ، اگرچه با برداشته شدن ماسکش ؛ خاص بودنش کاهش پیدا می کنه اما حضورش نه تنها تا پایان فیلم بلکه به قسمت بعدی در سال 2016 هم کشیده می شه .

 


قاعدتا هر فیلم قهرمانی به سکانس های اکشن نیازمنده ، کاپیتان آمریکا : سرباز زمستان هم از این قاعده مستثنی نیست و بازهم در نقطه ای بالاتر از فیلم اول قرار گرفته و با وجود اینکه ممکنه در سکانس هایی مانند نابود کردن هواپیما با سپر ، اغراق شده به نظر بیاد اما کاملا مشخصه که سکانس های اکشن توسط گروهی کاربلد ساخت و پرداخت شده و حتی دوربین گاها لرزان و توامان تدوین تندِ فیلم ، به شکلی مغشوش یا آماتورگونه نیست و تمام اونچه که در صحنه اتفاق می افته در معرض دیدگان مخاطب قرار می گیره و با اطمینان می شه این قسمت رو یکی از بهترین آثار اکشن سال به شمار آورد.

تا همین چند سال پیش ، نهایت داستان های مارول و حتی دی سی چیزی فراتر از جریانات معمول و کلیشه ای نبودن و با از بین رفتن عنصر بدی که در فرد بدمن جمع شده بود ، شرارت حاکم تقریبا از بین می رفت اما حالا در کاپیتان آمریکا جدا از لازم بودن ادامه داستان ، نه صرفا از یک بدمن بلکه از جریانی قدرتمند و شر رونمایی می شه که ظاهرا برای خیلی چیزها طرح و نقشه داشته و همچنان هم داره ، البته کاراکتر کاپیتان در ابتدای فیلم با صحبتهایی زیبا ، نیک فیوری ( ساموئل جکسون ) رو به صلح دعوت می کنه اما بخش دوم اسم این قهرمان یعنی آمریکا ، در واقعیت چیزی خلاف اون رو ارائه می ده .

 


کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان به ندرت دچار تنزل کیفی می شه چراکه در سطح یه بلاک باستر تقریبا واقعی ، جذاب ، سرگرم کننده و در عین حال غافلگیرکنندست و دوباره مثل 3 سال پیش ، بازهم این فیلم بعد از بقیه فیلمهای گروه انتقام جویان اکران شد و آخرین حلقه اتصال با قسمت بعدی انتقام جویان رو گره زد .