نـقـد فـیـلــم هـالــیوودی

نقد فیلم خارجی نقد فیلمهای هالیوودی سینمای هالیوود

نـقـد فـیـلــم هـالــیوودی

نقد فیلم خارجی نقد فیلمهای هالیوودی سینمای هالیوود

من و ارل و دختر در حال مرگMe & Earl & Dying Girl


Not Another Teen Movie



بعد از ارائه آثار مختلف نوجوانانه در دهه گذشته و همراه با توجه ویژه و جدی تر هالیوود ، در دهه اخیر درام -رومانس های هایی که به صورت خالص و بدون درهم آمیزی با ژانرهای اکشن و علمی-تخیلی ساخته شدن رونق گرفت و فیلمهای عرضه شده در این ترکیب ژانری ، کم و بیش موفق بودن تا دیدگاه ایجاد شده نسبت به آثار نوحوانانه رو در جهت جدی تر گرفته شدن و تکامل توسعه ببخشن و شاید بشه گفت "مزایای گوشه گیر بودن" آغازگر این جریان متمادی بود که با "اکنون شگفت انگیز" و "تقصیر ستاره بخت ما" ادامه پیدا کرد ؛ با این حال این سه اثر محبوب و نسبتا خوب در قیاس با فیلمی که با اون رو به رو هستیم دچار کمبودها و انحرافات در سیر روایی و پیامهای اخلافیشون هستن چراکه "من و ارل و دختر در حال مرگ" اینجاست تا پاسخ بهتر و ارزشمندتر و در عین حال سطح بالاتری به این انتظارات بده .

من و ... که اثری اقتباسیه ، توسط جسی اندروز نویسنده رمان به فیلمنامه تبدیل شده و اندروز هم به خوبی این تغییر مدیوم رو انجام داده . داستان در همون نقطه اول که بر شرح جایگاه کاراکتر از موقعیت فردی و اجتماعیش می گذره ، شروع گیرا و خلاقانه ای داره و خوشبختانه این افتتاحیه جذاب و متفاوت در ادامه دچار تزلزل نمی شه و تا پایان به شکل دیگه ای ادامه پیدا می کنه . روایت گری داستان هم که یکی از نقاط مشترک تمام فیلمهای اشاره شده بوده و در اینجا توسط خود من (کاراکتر گِرِگ با بازی توماس مَن ! ) انجام می شه ، همچون آثار ذکر شده کاملا همسو با فیلم و به میزانی کفایت کنندست و البته تفاوت هایی هم به جهت ساختار و لحنش داره که اهمیت و گیرایی دو چندانی به اون بخشیده .

آشنایی دو کاراکتر گرگ و دختر در حال مرگ (ریچل با بازی اولیوا کوک) با یک اجبار و نه آشنایی تصادفی صورت می گیره و همون طور که می شه پیش بینی کرد ، این آشنایی تحمیلی و شروع رابطه ، زندگی هر دوی اونها رو تغییر می ده اما این شاکله اصلی داستان هم  با نگاه و مسیرهای تکراری و بازگو شده متفاوته چرا که اینبار در وهله اول از سکانس های احساسی و رمانتیک به سبک عاشقانه های معمول خبری نیست ولی تغییر رفتار دو کاراکتر نسبت به هم و ارزشی که برای همدیگه و البته برای زندگیشون پیدا می کنن ، مهم ترین بخش رابطه ی اونها رو تشکیل می ده ؛ در کنار دو کاراکتر اصلی ، خوشبختانه حضور کاراکتر اِرل هم چیزی فراتر از یک عنوان و باری اضافه بر فیلمه و به خوبی در بطن داستان و رابطه بین دو کاراکتر اصلی جای خودش رو پیدا می کنه .

نحوه شروع فیلم با چاشنی فانتزی و کارتونی و یا نحوه نمایش و پرداخت نسبت به گروه بازی های پوچ دبیرستانی ، ممکنه در ابتدا ذهنیتی غالبا کمدی  نسبت به اثر ایجاد کنه و حتی این نگاه کمدی به برخی کاراکترهای دیگه هم کشیده می شه اما در ادامه سیر ماجراها بیشتر  به حال و روز کاراکترهای اصلی شبیه و از نیمه های فیلم ، داستان عموما بر درام استوار می شه اگرچه با تمام ماجراهای پیش اومده ، همچنان روحیه شوخ طبعی در سکانس نهایی وجود داره ؛ با این حال تمهید ویژه ای که برای پربار کردن بخش کمدی و در نهایت داستانی انتخاب شده و  بازهم ارزش دو چندانی به کلیت اثر داده ، شوخی با برخی از معروف ترین فیلمهای تاریخ سینماست و نکته ظریف دقیقا اینجاست که در پایان کاراکتر گرگ به جای کپی برداری و یا ساخت فیلمی مستندگونه ، کاری شخصی و درونی رو می سازه که علی رغم ظاهرا بی سر و ته و مسخره بودن فیلم نهایی ، سکانس نمایش و توامان موسیقی اون ، به شکلی عجیب اثرگذاره .

علاوه بر تمام نکات مثبت روایت داستانی و پرداخت کاراکترها ، فرم و ساختار فیلم هم قابل توجه تر از نمونه های معمول و مورد استفاده در آثار مشابهه و به نظر میاد این شیوه بصری به خوبی و به درستی انتخاب و اجرا شده چراکه تصور ساختار و یا قاب بندی های متفاوت ، کمتر ممکنه به ذهن خطور کنه که نشون از همخوانی انواع و اقسام نماها و حرکات دوربین با فیلمنامه و موقعیت ها داره و حتی همگام با سیرماجراها و روحیات کاراکترها ، نحوه قاب بندی ها و حرکات دوربین ، تفاوت محسوسی داره .

کاراکتر گرگ به عنوان نقطه پیش برنده ماجرا متفاوت از کاراکترهای معمول نوجوانانست . گرگ نه واقعا ساده و خجالتیه ، نه جسور و عاشق پیشه و نه حتی خوش بین یا نا امید اما در عین حال در طول فیلم ترکیبی از اونها رو نشون می ده تا در انتها به خود واقعیش نزدیک بشه . در مجموع و به نظر نگارنده ، من و ارل و دختر در حال مرگ خصوصا با بازی خوب توماس من و البته حضور چشمگیر اولیویا کوک ، اثری به واقع جذاب و گیرا و یکی از بهترین و ارزشمند ترین آثار سینمایی امساله چراکه می شه دوستش داشت ، حس خوبی باهاش پیدا کرد و شاید حتی گوشه چشمها رو تر کرد و اکثر لحظات کمدی و احساسی به شکلی غیرکلیشه ای و به دور از اغراق به مخاطب انتقال داده می شه و این اتفاقی نیست که هر روز رخ بده .



در همین رابطه بخوانید :


نقد و بررسی فیلم مزایای گوشه گیر بودن


نقد و بررسی فیلم اکنون شگفت انگیز



 

نظرات 3 + ارسال نظر
مسعود جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 02:51 ب.ظ

رئیس این الان چى بود؟ نقد که مطمئنم نبود. چون این فیلم نقد نداره. خیلى درى وریه. از اسم فیلم بگیر تا همه اجزاش. به شدّت ما قبلِ نقده. زمان فیلم معلوم نیست در حال مى گذره یا تماماً فلش بکِ. بعد این ها کُجا دبیرستانین؟ اِرل که مثل مرد هاى بالغ دعوا میکُنه، زور مى گه. خلاف مى کنه. پدر هم نداره. مردِ خونه ست! پسره هم قیافه ش طوریه که انگار همواره در حال بالا آوردنه. بعد چرا تا آخر فیلم به ما دروغ مى گه؟ فیلم ساختنشون چیه؟ با اون دوربین سوپر هشت پایه شکسته تراولینگ عنوان بندى "پرتقال کوکى" رو گرفتن؟ شوخى نمى کنیم؟ سرطان خون فقط کچل شدن تصنعى (به بهانه شیمى درمانى) نیست. دختره از اول تا قبل از مرگ یک حالت یکسان داره. همینطور اِرل و خودِ راوى. انگار همه سرطان خون دارن. مهم تر از همه اینکه چرا به دختره اهمیت مى ده؟ عشق که نیست. چون آگاهانه رفتنش رو مى پذیره و اشک نمى ریزه. این خویشتن دارى نوجوانانه نیست. کهنسالانه چرا. بعد تقسیک بندى مدرسه در مقدمه فیلم به چه کار ما میاد؟ پدرش چیکاره است؟ خرجش خانواده از کُجا میاد؟ این ها همه سوراخ هاى فیلم نامه ست. خلاصه این که فیلم خیلى تحمیلى و کسل کننده اى بود. کسل کننده تر از فالت این آور استارز.

سلام ، همین که نظرتون رو گذاشتید از شما ممنونم . اما نوع نگاهتون به این فیلم عجیبه ، این طور که شما فیلم رو زیر سوال بردید ، هر کدوم از فیلمهای برتر تاریخ سینما رو هم می شه مورد پرسش قرار داد و ازشون ایرادات جدی گرفت ؛ به نظرم مهم اینه که یه فیلم بتونه ما رو توی جهان خودش ببره و با کاراکترهاش همراه کنه که در مورد این فیلم این اتفاق حداقل برای من افتاد...

مسعود شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 02:36 ب.ظ

سلام
اجزاء فیلم باید کنار هم قرار بگیرن، قرار نیست فیلمساز با زور اون ها رو کنار هم بچپونه. جهان فیلم صحیح نیست. بلکه جهان بینى و نگاه مال فیلمسازه که در فیلم تجلّى پیدا مى کنه. اگر "بلد" باشه فیلم بسازه. اینجا نصف فیلم مدیوم و مدیوم کلوز پسره ست. یه خونه. یه پدر عقب اُفتاده. یه مدرسه. تموم شد. کدوم زندگى؟ کدوم استحاله و کدوم نگرش _به جز زورگویى خشن و مطلق و چاله میدونى که اِرل انجام مى ده_ براى ما جهان میسازن؟
تاریخ سینما پر از فیلم هاى قلابى اسم در کرده ست. باید سخت گرفت.
فیلم "مادر من" ساخته نانى مورتى تولید ٢٠١٥ رو هم ببین و نقد کن لطفا.

سلام ، بازهم ممنون از نظرت ، همچنان برعکس نظر شما فیلم رو در حدی که باید کاراکترها رو به من معرفی کنه و باهاشون جلو برم ، باورشون می کنم و در سطح خودش هم اون نگاه در روایت فیلمنامه و فرمش وجود داره خصوصا که پیشرفت محسوسی در سبک آثار نوجوانانست و فعلا در کنار Frame و Room بخش جدی از بهترین های 2015 من رو تشکیل داده .
با شما موافقم که باید سخت گرفت یا به عبارت دیگه درست نگاه کرد و تشخیص داد اما به نظرم انصاف رو هم باید در نظر گرفت ؛ البته گاها ممکنه عوامل دیگه ای هم توی لذت مضاعف بردن از یه فیلم دخیل باشه.
این که برخی آثار محبوب و معروف سالهای اخیر و حتی تاریخ سینما کم و بیش الکی و به قول شما فیلمهای قلابی اسم درکرده هستن باهاتون موافقم اما با این نگاه کاملا منفی ، فرد دیگه ای می تونه فیلم محبوب شما رو از اساس زیر سوال ببره و به نظرم گفتن توامان نکات مثبت و منفی ، به درک طرفین کمک می کنه ، البته من همچنان به نظر شما در مورد این فیلم احترام می ذارم.
در مورد فیلمی هم که معرفی کردی شنیدم ، سر وقت حتما خواهم دید ، اگر در حد نقد کردنش باشم ، چشم.
در نهایت خوشحالم که این فیلم موجب آشنایی با مخاطبی مثل شما شد...

مسعود دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 01:49 ق.ظ

بنده هم از آشنایى با شما خوشحالم منتظر نظرت در مورد فیلم "مادر من" هستم. بدرود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد