نـقـد فـیـلــم هـالــیوودی

نقد فیلم خارجی نقد فیلمهای هالیوودی سینمای هالیوود

نـقـد فـیـلــم هـالــیوودی

نقد فیلم خارجی نقد فیلمهای هالیوودی سینمای هالیوود

Final Destination 5


  

فرار کردن از مرگ ، عین نزدیک شدن به آن است



نقد و بررسی فیلم Final Destination 5

مقصد نهایی 5





بعد از سه گانه موفق مقصد نهایی ، سال 2009 چهارمین قسمت که اثر نسبتا ضعیفی بود عرضه شد که بهتر بود مستقیما روی DvD میومد و اکران نمی شد چون به لحاظ استانداردهای سینمایی کیفیت پایینی داشت ، با این حال برای طرفداران این مجموعه انقدر هم بی خاصیت نبود .

 

با این که کاراکترهای این قسمت در کل با توجه به سطح فیلم قابل قبولند اما 10 دقیقه ابتدایی که به نوعی قراره فصل معرفی اونها باشه چندان خوب درنیومده؛ یعنی یه سری کارکتر تیپیکال نوجوانانه با رابطه های عاشقانه معمول ؛ اما سفر با اتویوس  شروع می شه . سکانس خرابی پل هم در طراحی و هم در اجرا جذاب و گیرا در اومده ، مرگ های وحشتناک ، فیلمبرداری عالی و جلوه های بصری بی نقص باعث شده بتونید بارها از تماشای این سکانس لذت ببرید ؛ البته بعدش هم که می دونید ؛ حالا تک تک افرادی که زنده موندن باید دخشلون بیاد .

مشکل محسوسی که در یک ساعت ابتدایی وجود داره اینه که شما فقط زمان هایی که اتفاقی رخ می ده در حال تماشای مقصد نهایی به عنوان یه اثر دلهره آور هستید و در بقیه سکانسها با یه فیلم نوجوانانه طرفید مخصوصا سکانسی مثل گفتگوی بی خاصیت ایزاک ( پسر تپل ) و منشی اون باشگاه ماساژ ، بیشتر مخاطب رو از حس و حال فیلم جدا می کنه .

 

فیلمنامه به طور کلی حرف خاص و جدیدی برای گفتن نداشته و بیشتر از طرح های شماره قبل استفاده کرده ، بازی بازیگرا هم خیلی چنگی به دل نمی زنه اگر چه بعضا مثل سم معلومه خیلی تلاش کرده که باورپذیر بازی کنه اما در هر صورت اجرای دخترا بهتر از پسراست.  دیالوگها هم در اکثر مواقع خیلی جذاب نیستن و کمک خاصی نمی کنن و یه جاهایی انگار بازیگرا دیالوگ می گن تا یه حرفی زده باشن ، البته به نظرم یکی از بهترین قسمت های دیالوگ نویسی مربوط به رویارویی کاراکترها با مرد سیاه فیلم جلوی باشگاه ماساژه . ( اون مرد رو که یادتون هست ؟ )

مجموعه اره در ابتدا خوب بودند اما در سه قسمت پایانی خودشون رو محدود به زیر ژانر اسلشر ( خون و خونریزی ) کردند و به آثاری ضد مفهوم تبدیل شدند ، مقصد نهایی 4 و 5 هم در بیشتر مرگ ها ، کاملا اسلشرگونست . البته قطعا مخاطبین این جور کشته شدن ها رو بیشتر دوست دارن اما سکانسهایی مثل مرگ دختر در باشگاه کاملا دم دستی و اغراق شده بود و یا اون بیرون چشم و سر خوردنش به سمت دوربین و له شدنش که واقعا آدم نمی دونه در موردش چی بگه ؛ در واقع یه سری از این مرگ ها ، امکان داره شما رو به یاد مجموعه انمیشنی عجیب غریب Happy Tree Friends بندازه البته نه به اون حد فجیع .

اگر چه کشته شدن به وسله ی عزرائیل قطعا خیلی خیلی قابل قبول تره تا شکنجه شدن به وسیله ی یه انسان معمولی که در پایان مجموعه اره ازش یه ابر انسان ساخته شد .

یه نکته رو هم نباید فراموش کرد ، پلانهای قبل از کشته شدن شاید از خود مردن طرف هم یه جورایی مهتر باشه ، یعنی ایجاد به مرور این دلهره و وجود المانهای مختلف توی فیلم که حس ترس رو در مخاطب ایجاد کنه که منتظر مرگ باشه ، خیلی مهمه و می شه گفت تو این فیلم مخصوصا تو سکانس باشگاه ژیمناستیک خوب دراومده .

با تمام اینها ، انتهای فیلم و ربط دادنش به قسمت اول مطمئنا تنها چیزی بود که کسی فکرش رو نمی کرد ، فوق العاده غافلگیر کننده بود ، البته می شه کمی بی رحمانه هم نگاه کرد و ربط دادن این سری فیلمها به هم رو برای این دونست که مخاطب ضعفهای این دو سه فیلم پایانی رو فراموش کنه و اون تیتراژه پایانی رو ببینه و بگه : ای ول عجب مجموعه ای .



در هر صورت علی رغم تمام نکات مثبت و منفی توامان ، اگر قسمت های قبلی این مجموعه رو دیدید ، بدونید که از دست دادن این قسمت کاره واقعا اشتباهی است مخصوصا که چندین سکانس جذاب رو از دست می دید که جای دیگه ای نمی تونید پیداش کنید .

 


 

 

Contagion




با هیچ کس حرف نزن

به هیچ کس دست نزن

 




شیوع یک ویروس معمولا ناشناخته در جهان ، جزء موضوعاتی بوده که بارها از اون فیلمهای متفاوتی ساخته شده که بعضا هم در حد خودشون قابل توجه بودن اگر چه در بعضی آثار صرفا به عنوان دستمایه ای برای ساخت یه اثر هیجانی یا ترسناک بوده اما Contagion یا شیوع ، ساده - جذاب و علمی این قضیه رو پیش می بره .

فیلم خوب شروع می شه ، صفحه تاریک و صداهای سرفه ی یک زن که کاملا شروع یک بیماری رو به خوبی  و هوشمندانه القا می کنه و یه نمای ثابت مدیوم و دیالوگهایی که در ادامه به دردمون می خوره . فیلمنامه نویس خیلی سریع مخاطب رو به درون اتفاقات می بره و کلا در طول 1 ساعت و 44 دقیقه فیلم صرفا ماجراست که داره فیلم رو پیش می بره و خبری از اکشن نیست و استیون سودربرگ ( کارگردان ) با تجربه ای که داره فیلم رو روون  و جذاب پیش برده .

ورود تک تک کاراکترها به فیلم خوبه یعنی  ، دونه به دونه ی کاراکترها  هوشمندانه وارد فیلم و به مخاطب معرفی می شن . همون طور که می دونید بازیگرهای اصلی این فیلم ، همه جزء بازیگرهای شناخته شده و حتی بعضا اسکاری هالیوود هستن ، همه بازیگرها به نوعی در یه سطحن یعنی همه بازیهای قابل قبول و باورپذریر دارن ولی هوشمندانه هیچ کدوم بر دیگری برتری ندارن .

دیالوگهایی که  برای این فیلم نوشته شده خیلی خوبه یعنی می شه با اطمینان گفت بالای 95 درصد دیالوگها کاملا درجهت فیلمن و شاید به ندرت دیالوگی بشنوید که کمکی به جریان و اتفاقات فیلم نکرده باشه ؛ و در عین حال که وجه قصه گویی خوبی دارن ، کاملا هم علمی هستن و معلومه که فیلمنامه نویس از رو هوا ننوشته و از چندیدن مشاور پزشکی کمک گرفته .

شما در بیشتر پلانها ، کاراکترها رو در حال بیان دیالوگ می بینید و هشمندانه چند جا در طول فیلم ، دیالوگ وجود نداره و موسیقی به کمک تصاویر اومده که هم باعث تفاوت و جذابیت خاص فیلم شده و هم مثل یه زنگ تفریح برای مخاطب می مونه و کمک زیادی به فیلم کرده . (باعث اشتباه نشه ؛ فکر نکنید که فیلم شما رو با دیالوگهاش خسته می کنه ، به هیچ وجه این طور نیست.)

البته نباید از موسیقی جذاب و در عین حال تعلیق دار فیلم گذشت که کمک خیلی خوبی به فیلم کرده و در جای جای فیلم در جذابیتش تاثیر مهمی داشت .

واقعا یه جاهایی یه ایده های به ظاهر ساده چه قدر می تونه مخاطب رو جذب کنه ، منظورم نشون دادن اون فیلمهای ضبط شده از کارکتر بث امبوف ( گوئینث پالترو ) در کازینو بود ، هم ایدش خیلی جالب بود و هم خوب دراومده بود .

کاراکترهای متفاوت این ماجرای شیوع ویروس یه جورایی به هم وصلن و انقدر اینها  خوب در طول فیلم نشون داده می شن که چرخش فیلم روی کاراکترهای مختلف کاملا یک دست و همسان با کلیت نهایی که قراره در ذهن بیننده شکل بگیره صورت گرفته . همه رو واقعا جزئی از قطعه های یه اثر مجموع می بینید .

توی این فیلم کاراکترها با این که خیلی جدی نیستن ولی قابل قبولن و بعضا هم مثل میچ امبوف (مت دیمون) و یا دکتر چیورز (لورنس فیشبرن) هم در وجه زندگی شخصی و هم اجتماعیشون بهشون نگاه شده اما اگه فیلم رو به عنوان زندگی در نظر بگیرید در واقع چیز خاصی از دکترمیرز (کیت وینسلت) ، آلن کرویوید (جود لاو) ، بث امبوف (گوینث پالترو) و .... نمی فهمیم البته این نقطه ضعف جدی برای این فیلم نیست و انتظار پرداخت جدی این همه کاراکتر وجود نداره ولی به هر حال باعث شده ماجرا از کاراکترها مهم تر شه .

تا زمانی که دکتر میرز ( وینسلت ) توی فیلم بود ، به نظرم بهترین کاراکتر اون بود اما با توجه به اتفاقی که براش می افته در کل بهترین کاراکتر فیلم رو باید میچ امبوف ( دیمون ) در نظر گرفت.

و بالاخره پایان فیلم و برگ برنده فیلمنامه نویس و سودربرگ که به شدت لذت بردم و این پایان هوشمندانه باعث می شه مخاطب با رضایت کامل از پای فیلم بلند شه .

در کل شیوع یا سرایت ، فیلم ارزشمند ، قابل احترام و خوبیه .

 

super 8


نقد و بررسی فیلم

Super 8

سوپر8



مطمئنا یکی از دلایلی که سوپر 8 به عنوان یکی از بهترین فیلمهای تابستون امسال شناخته شد ؛ کمبود آثار قابل توجه و قطعا حضور مشترک جفری جیکوب آبرامز ( معروف به جی.جی آبرامرز ) و استیون اسپیلرگ بود ولی به نظر من نهایتا با فیلمی نسبتا خوب و نسبتا راضی کننده طرفیم و سوپر 8 به هیچ وجه ، فیلمی عالی و یا یکی از بهترین آثار علمی تخیلی این سال ها نیست مخصوصا این که سوپر 8 علی رغم تمام نکاتی که اشاره خواهد شد ، حرف جدیدی برای گفتن نداره .


مهم ترین مشکل فیلم در فیلمنامشه ، شاید حضور کاراکترهای نوجوون مخصوصا با بازی های خوب ، جذاب و نسبت به بقیه آثار امسال تازه و متفاوت باشه اما درگیری و کشش چندانی هم نداره مثلا رابطه ی نسبتا عاشقانه بین جو و آلیس ؛ البته که به دلیل سادگی و معصومیت بازیگرهاش و تبحر آبرامز و اسپیلبرگ ، لطیف شده اما در هر صورت جدی نیست خصوصا که رابطه جو و آلیس در نیمه دوم بیشتر در یه بستر حادثه ای قرار داره تا درام .

به عنوان مقایسه در رابطه بین دو کاراکتر اصلی می شه به فیلم زیبای Let Me In اشاره کرد ؛ رابطه بین دو کاراکتر نوجوون (اوون و ابی ) واقعا خیلی خوب و این حس عاطفی بین اونها در حد خودش عالی بود و به جهت در مسیرِ داستانِ اصلی بودنِ سکانسهای تریلر و بستر درامی که بر کل اثر حاکم بود ، این رابطه در طول فیلم خیلی قشنگ و باورپذیر شده بود ؛ اما اینجا همون طور که گفتم ، چون به نوعی دو داستان وجود داره و صحنه های اکشن و تریلر فیلم ربطی به دو کاراکتر اصلی نداره و صرفا فیلم رو جذاب تر کرده ؛ این رابطه خیلی جدی و خوب در نیومده.

 

اما سوپر 8 مشکل مهم تر دیگه ای هم داره ؛ این مشکل جدی ، داستان دوم فیلمه که در اصل بخش اکشن، تریلر و علمی تخیلی کار رو شامل می شه . نیمه دوم فیلم به لحاظ راز آلود بودن و برخی صحنه های دلهره ای خوب و جذاب بود مخصوصا سکانسی که اون موجود به پسری که در پمپ بنزین کار می کرد ، حمله کرد ؛ نمای دوربین از بالا و مانعی چرخان که به طرز جالب و حرفه ای قرار داشت و سکانس جذابی بود که وجه معمایی فیلم رو حفظ می کرد .

 از طرفی اینجا با موجودی طرفیم که سازندگان تا آخر فیلم یه نمای کامل و روشن از ظاهر و ترکیبش نشون نمی دن و بر عکس چیزی که نمونه هایی مثل E.T و District 9 داشتن ؛ در اینجا این موجود اصلا پرداخت شخصیتی نشده و تنها چیزی که بهش نمیاد فضایی بودنه و در بیشتر صحنه ها به شدت وحشی و خونخواره و حتی نخوردن جو قابل پیش بینی بود و نوع برخورد ارتش با این موجود و کشته شدن بدمن اصلی ، کلیشه ای بود اما مشکل اصلی ، خود این موجود و پرداخت ضعیف اونه که کیفیت فیلم رو به مراتب پایین آورده .

زمانی که پیش نمایشِ فیلم عرضه شد ، خیلی منتظر بودم که این موجود رو بالاخره ببینم ولی حالا این موجود که نصف فیلم روی دوش اونه چه به لحاظ طراحی و پرداخت کاراکتر و چه به لحاظ منطقی ناامید کنندست .

چندین سکانس اکشن هم وجود داره که مهم ترینش همون برخورد وانت و قطاره که خوب دراومده . البته در بخش جلو های بصری علی رغم هزینه نه چندان بالا اما کیفیت کار خوبه.

علی رغم اینکه پرداخت پدر جو نسبتا قابل قبوله اما  کاراکتر پدر آلیس به صورت جدی پرداخت نشده و بچه ها اون ها رو به حاشیه بردن و شاید به همین خاطره که وقتی در یک سوم پایانی ، پدر آلیس که مثلا آدم خوبی نبود ، بعد سال ها یه دفعه 180 درجه تغییر می کنه ؛ مخاطب خیلی این قضیه رو جدی نمی گیره و بیشتر نگران جو و آلیسه .

 

به عنوان حرف پایانی ؛ نکته بسیار مثبت و غافلگیر کننده سوپر 8 در تیتراژِ پایانیش بود ؛ نشون دادن فیلم ساخته شده توسط بچه ها که بیشتر سکانس های گرفته شدش رو توی طول فیلم دیدیم  و نتیجه نهایی که انگار واقعا یه فیلم کلاسیک آماتور بود و بسیار پرداخت خوبی داشت . شاید با کمی اغراق بشه کل فیلم و این سکانس پایانی رو در دو سمت یک ترازو قرار داد.

 


 


Capitan America : First Avenger






نگاهی به کاپیتان آمریکا : اولین انتقام جو


آخرین حلقه از ابرقهرمان های " انتقام جویان "


اگه با پیشینه این کاراکتر آشنا نباشید و فقط نقد این فیلم رو در سایت های دیگه خونده باشید ، حتما متوجه این نکته شدید که این ابرقهرمان ، آمریکائی ترین و قدیمی ترین قهرمان کمیک بوکیه و تقریبا فقط در آمریکا طرفدار داره چراکه حتی لباسش هم طرح پرچم آمریکاست اما فیلم ساخته شده به نحوی نیست که اگه شما یک غیر آمریکایی باشید نتونید با اون ارتباط برقرار کنید یا ازش بدتون بیاد ؛ در واقع کاپیتان آمریکا : اولین انتقام جو فیلم سرگرم کننده ایه ولی به لحاظ طرح داستانی ، شخصیت پردازی و حتی اکشن نه تنها قدمی رو به جلو نداره بلکه تماما از کلیشه ها استفاده کرده .

طرح تبدیل یک انسان خیلی معمولی به قهرمان ، کاملا عادی و بدون هرگونه پیچیدگی و ویژگی خاصی صورت گرفته و شاید تنها نکته قابل توجه این کاراکتر برخی کنایه های اون در طول فیلم و تبدیل از یه آدم کاملا نحیف به یه فرد عضلانی باشه . همون طور هم که مشخصه دغدغه اون کمک به مردم آمریکا و حس میهن پرستیه .

کارکتر بدمن فیلم ( اشمیت ) دو ویژگی مثبت داره وگرنه تقریبا هیچ حرف جدیدی چه به لحاظ شخصیت پردازی و دیالوگ ها نداره ؛ اولین ویژگی اون ، حضور بازیگر فوق العاده ای مثل هوگو ویوینگ ـه که جزء معدود بازیگرهای جهانه که اگه صورت واقعی خودش توی تصویر نباشه خیلی تاثیرگذارتر می شه چون صدای خیلی خاصی داره و می دونه چطور از اون استفاده کنه و ویژگی بعدی ، کندن ماسک و ظاهر شدن قیافه اصلی این کاراکتره که دیگه از اونجا به بعد باید بهش گفت جمجمه قرمز Red Skull  .

 

برای بخش درام ، فیلمنامه نویس دو کاراکتر قرار داده ؛ دوست کاپیتان آمریکا و پگی . دوست استیو به دلیل حضور پراکنده ، عدم شخصیت پردازی عمیق و مرگ قابل پیش بینی و سکانس نه چندان خوب مردنش نتونسته کمک خاصی به کلیت فیلم بکنه . رابطه بین استیو و پگی هم تا تقریبا اواخر فیلم بیشتر یه رابطه دوستانست ( البته پگی نسبتا کاراکتر دوست داشتنی دراومده ) و در پایان بندی هم که دیگه کلا رابطه عاشقانه ای وجود نداره و فقط اون دیالوگ جالب استیو راجرز برای مخاطب می مونه ؛ شاید از نگاه عامه پسند بودن بهتر بود این دو به هم می رسیدن ولی به دلیل حضور دوباره این کاراکتر در فیلم سال آینده ، این پایان بندی شاید درست تر و معقول تره .

یکی از بخشهای اساسی و مهم هر فیلم ابرقهرمانی ، بخش اکشنه . کاپیتان آمریکا صحنه های اکشن خوبی داره اما برعکس نظر برخی منتقدها که این سکانس ها رو شلوغ دونستن ، به شخصه بخش اکشن رو شلوغ و یا شلخته نمی دونم چراکه کارگردان اکشنها رو خیلی کنترل کرده و شاید همین باعث شده صحنه های اکشن فیلم ویژگی یا جذابیت برجسته ای نداشته باشن که دوست داشته باشید بیشتر از یکبار اونها رو تماشا کنید .

با این وجود یکی از نکات مثبت این فیلم که جلب توجه می کنه بخش طراحی های صحنه و کارگردانی هنریه که مخصوصا در بعضی سکانس ها خیلی خوب کار شده مثل سکانس تعقیب و گریز استیو در خیابون یا طراحی آسمان یا به طور کلی فضای بیرونی ، زمانی که کاراکترها سوار بر هواپیما هستن ؛ اگرچه به طور نمونه در همون سکانس دویدن تو خیابان دنبال قاتل ، تا حدی حضور CGI توی تصویر مشهوده .

 

در کل کاپیتان آمریکا یه اثر متوسط ولی قابل قبوله ؛ زمانی که فیلم رو می بینید متوجه می شید این فیلم بیشتر از اون که قضد معرفی یه قهرمان جدید و دوست داشتنی رو داشته باشه ؛ در حال حاظر بیشتر به دنبال اینه که مقدمه ای باشه برای حضور معقول تر و بهتر این کاراکتر در کنار بقیه دوستان ابرقهرمانی در فیلم سال آینده با نام Avengers که چند وقت پیش  تریلرش هم عرضه شد.

"یه نکته هم رو فراموش نکنید ؛ حضور ساموئل ال جکسون در صحنه هایی از فیلم مرد آهنی 2 و سکانس پایانی فیلم های تور و همین کاپیتان آمریکا . خود او هم در فیلم انتقام جویان حضور خواهد داشت "