نـقـد فـیـلــم هـالــیوودی

نقد فیلم خارجی نقد فیلمهای هالیوودی سینمای هالیوود

نـقـد فـیـلــم هـالــیوودی

نقد فیلم خارجی نقد فیلمهای هالیوودی سینمای هالیوود

دونده هزارتو : علاج مرگ


There Is A Cure



دونده هزارتو در مقام قیاس با آثار چند سال اخیر نوجوانانه آخرالزمانی ، نه به عنوان اثری مطرح و به شدت موردتوجه شناخته شده و نه اثری ضعیف که رغبتی برای دیدن ادامش وجود نداشته باشه و یا در گیشه ناموفق عمل کنه ؛ بلکه در سطحی میانه حرکت کرده . با بررسی عنوان فیلم در وهله اول اطلاق واژه هزارتو حداقل از جهت ظاهری مختص قسمت اوله اما عنصر دوندگی در تمام این مجموعه خصوصا قسمت دوم نمود پیدا کرده . از دید کلی موفقیت اصلی این سه گانه جدا از مواردی که اشاره خواهد شد ، به شخصیت اصلی فیلم با بازی قابل توجه دیلن اوبرایان (توماس) بر می گرده ، فردی که به خصوص در قسمت دوم به خوبی ویژگی ها یک نوجوان سرکش و پیشرو رو به نمایش گذاشته و مخاطبی که منطق فیلم رو پذیرفته ، می تونه به همراه سایر کاراکترها با اون همراه بشه خصوصا که همین چمع چندنفره هم اتحاد باورپذیر و قابل قبولی رو ایجاد کردن.



 تنوع فضاها در قسمت های متفاوت به جذابیت کلی هر قسمت و در مجموع این سه گانه کمک ویژه ای کرده ، به عبارت بهتر لوکیشن تقریبا ثابت و هزارتوی فیلم اول ، فضای باز open world قسمت دوم و آرمان شهر پایانی باید در کنارهم چیده بشن تا در پایان تصویر نهایی رخ بده . علاج مرگ برخلاف قسمت دوم که دقیقا در ادامه قسمت اول بود ، با چندماه فاصله به سراغ نقشه ای می ره که توماس قولش رو داده بوده و اینبار برخلاف دو قست قبل با سکانس اکشنی شروع شد که همخوانی چندانی با فضای قسمت های قبل نداشت و ایده فراری دادن از قطار و مجموع این افتتاحیه چندان چشمگیر نبود و سکانس های اکشن ادامه فیلم به مراتب بهتر و جذاب تر از کار دراومدن و به فضای آشنای این عنوان بر می گرده اگرچه مشکل جدی مابقی سکانس های اکشن نه خود سکانس بلکه معجزات غیبی که به دستور فیلمساز ناگهان وارد صحنه می شه و تعداد این رخدادها به قدری زیاده که به قول جیمز براردینلی "کمتر فیلمی را به خاطر میاورم که تا این حد پر از صحنه‌های نجات شگفت انگیز و محیرالعقول افراد بوده باشد." 



خوشبختانه دونده هزارتو از گیرافتادن در دام چندضلعی های عشقی فرار می کنه و در این زمینه هم کیفیت خودش رو حفظ می کنه. شاید در نگاه جامع ، فارغ از کلیشه های کلی که بر این مجموعه وارده  ، محله فقیرنشین ، اعتراضات این بخش و حتی ترسیم شهر پیشرفته آخرالزمانی پایانی رو بشه از جمله دیگر موارد کلیشه ای و ناپخته فیلم به شمارآورد که باعث شده کمی از تازگی فضای قسمت های قبل کاسته بشه خصوصا که شاید بشه جلوه گری زامبی گونه بیماری رو در قسمت دوم و سوم از نقاظ ضعف این سه گانه به شمارآورد که علی رغم هیجانی که همچنان ممکنه به همراه داشته باشه ، از ایده های اشباع شده این گونه آثاره و صرفا در سکانس مبارزه با نیوت (توماس برودی سنگستر) کمی متفاوت عمل شده . در این میان ،  رهبر فداکار فقرا با قیافه ترساننده ای که داره و احتمالا گذشته سختی که پشت سرگذاشته ، یکی از موارد جذاب فیلمه که با حرکتی که ازخودش به جا می ذاره این تمایز و جذابیت خودش رو تکمیل می کنه . 




در مجموع ماجراجویی چندساعته و در واقع حدود چندماهه توماس و همراهانش که مسیر زندگی اونها رو متحول و ما رو سرگرم کرد،  برای علاقه مندان به آثار اکشن اخرالزمانی با چاشنی نوجوانانه می تونه سه گانه قابل قبولی باشه  و گرچه طبیعتا  چه علاج مرگ و چه کلیت مجموعه می تونست با رفع برخی ایرادات ، بهتر از اونچه که هست جلوه کنه اما تا همین سطح هم رضایت نسبی رو ایجاد می کنه.

 

CLOUD ATLAS اطلس ابری



شاهکاری برای تمام دوران


 نقد و بررسی کامل فیلم

اطلس ابری Cloud Atlas


   بهترین ، بزرگترین و مهم ترین

فیلم سال 2012

می گن روز مرگ یک فیلمساز زمانیه که فکر کنه بهترین فیلمی که می تونسته رو ساخته و دیگه موفقیتش تکرار نخواهد شد ، واچوسکی ها بهترین فیلمی رو که می تونستن یعنی ماتریکس 1 رو ساختن اما اونها جزء معدود فیلمسازان حال حاظر هستن که جهان بینی جدی و وسیعی دارن ؛ اینبار لری و لانا واچوسکی با همراهی تام تیکور و با اقتباس از کتابی تحسین شده به همین نام نوشته دیوید میچل ، از پرورش و تغییر یک روح در طول تاریخ صحبت می کنن ، از پیوستگی انسان ها و تاثیر اعمال اونها بر هم  و در  عین حال از یک حرف مشترک در تمامی دوره ها.

 اطلس ابری علی رغم اینکه 6 داستان مختلف رو در دوره های بعضا متضاد ( البته با بازیگرانی یکسان) روایت می کنه و با توجه به حضور سه نفر پشت دوربین اما از هر نظر اثری به شدت یکدست و یکپارچست مخصوصا وقتی که بدونید واچوسکی ها با یه گروه مجزا ، داستان های اول ، پنجم و ششم رو کارگردانی کردن و تیکور هم با گروهی مجزا ، داستانهای دوم تا چهارم اما در هیچ سکانس فیلم احساس نامتجانس بودن فضاها و رخدادها با مفهوم و فضای کلی فیلم وجود نداره ؛ حتی وقتی رگه هایی از اکشن پیدا می کنه و یا تاحدی طنز واردش می شه بازهم ذره ای از مسیر خودش فاصله نمی گیره ؛ در عین حال نباید نقش طراحی های صحنه بی نقص فیلم رو هم فراموش کرد ، تمام دوره های فیلم از قرن 19 گرفته تا آینده گذشته مانند قرن 24 ، با ظرافت و هوشمندی هرچه تمام تر اجرا شده . در واقع در معمولی ترین حالت ، با فیلمی طرفیم که قدرتی برابر با شش فیلم خوب رو داره .

یکی از جدی ترین خرده هایی که به اطلس ابری گرفته شده ، طولانی بودن اونه ؛ شاید به خاطر این طولانی بودن یه جاهای کوتاهی کمی از کشش فیلم کاسته بشه اما در کل زمان 164 دقیقه فیلم به اندازه و لازمه چرا که می شه گفت سکانس زائد و بدون کارکردی وجود نداره و زمان کمتر از این قطعا می تونست باعث الکن موندن پردازش داستان و شخصیت ها بشه ، حتی سکانسهای بزرگسالانه فیلم با اینکه شاید از دیدگاه شخصی قابل توجیه نباشن اما پیش افتاده هم نیستن و سعی شده در بطن داستان قرار بگیرن . نباید فراموش کرد که روایت روون داستان های متفاوت ، دیالوگ های پربار در کنار نریشن های به جا و ماندگار و دوری از هرگونه پیچیدگی نمایی ، باعث شده تا داستان های متفاوت فیلم به راحتی مخاطب رو با خودشون همراه بکنه .

 

همون طور که پیشتر گفتم ، داستان های مختلف فیلم بازیگرهای یکسانی داره (13 بازیگر اصلی ، 64 شخصیت رو ایفا کردن و تمام 52 بازیگر ، 121 شخصیت ) و هنگامیکه در تیتراژ ، بازیگر نقش های مختلف رو نشون می ده تازه مخاطب ، متوجه عظمت و استثنایی بودن گریم فیلم می شه ، در واقع واچوسکی ها ترجیح دادن این تناسخ روح رو با بازیگرهای یکسان نشون بدن که گاهی با روحی طرفیم که در طول قرنها همواره پلید بوده مثل هوگو ویوینگ ، هال بری که در طول روزگاران از نوجوانی مظلوم به زنی جنگجو تبدیل می شه یا روحی که دچار تغییراتی شده مثل تام هنکس (1) اگر چه شاید بشه گفت در معدود مواردی مثل این گریم فوق سنگین روی هالی بری (2) کمی زیادی باشه اما با این توضیحات برعکس نظر منتقدین که بیشترشون با این یکی بودن بازیگرها و گریم مشکل پیدا کرده بودن ، این ایده تونسته تاثیر و استثنایی بودن فیلم رو بیشتر حفظ کنه و اتفاقا در راستای همون مفاهیمی است که واچوسکی ها دنبالش بودن و با عکسی هم که در پایان این متن قرار دادم بیشتر می شه عمق این حرکت رو فهمید .

اطلس ابری فیلمی چند لایه و عمیقه و نمادهای متعددی در اون وجود داره که احتمالا با یکبار دیدن نمی شه به همه ی اونها آگاهی پیدا کرد : از نمادهای کم اهمیت تر مثل یکی بودن شماره سونمی تا شماره اتاق لویزا ری (3) ، تا نمادهایی مثل این تصویر از طبیعت دوران بعد ازسقوط که کاملا شبیه به شهرهای مدرنه ( 4 ) ، زیبا شدن رستوران و یا اتاق سونمی صرفا با ظواهر دیجیتال  تا مفهوم بزرگ فیلم که با حرکت دوربین از آسمون به پایین در ابتدای فیلم ، در پایان دوباره به سمت بالا می ره و همون خال مادرزادی خاص رو می بینیم ، در حقیقت یکی از مفاهیمی که بر اون تاکید وجود داره ، نشونه های آسمانی ( الهی ) که در تک تک انسان ها وجود داره و چه قدر هوشمندانه که برای هر کاراکتر مکان متفاوتی داره .

یکی از مضامین مورد توجه واچوسکی ها که در برخی از آثار قبلی خودشون مطرح کرده بودن ، مضمون همجنس گراییه که به طور مثال در فیلم زیبای وی به نشانه انتقام تحت یک داستان فرعیِ تاثیرگذار ،به این مضمون پرداخته بودن. داستان های فیلم اطلس ابری توسط واچوسکی ها چاشنی عاشقانه بیشتری گرفتن که صد البته به بهتر شدن فیلم کمک کرده ؛ در رابطه بین سیکسمیت و فرویشر دوباره داستانی به همون شکل اشاره شده و البته پررنگ تر رو تکرار کردن که به شخصه چندان موافق اون نیستم ؛ البته در اینجا رابرت فرویشر رو نمی شه به لحاظ اخلاقی پذیرفت چون همون طور که ویویان ایرز بهش گفت اگر چه آهنگساز خیلی خوبیه ولی آدم منحرفیه .

اما یکی از موارد بسیار مهم و قابل بحث فیلم سرانجامشه ، شاید تماشای سرانجام کاراکترها و رسیدن به یک زندگی عصر حجری در 

وهله ی اول ناامیدکننده باشه ، به عبارت بهتر اینبار در نهایت دنیایی به تصویر کشیده می شه که در ظاهر چیزی جز پسرفت رو نصیب اون نسل محدود باقی مونده نکرده و تنها روزنه های به جا مونده از عشقه که هنوز دلیلی برای زندگی گذاشته ، اما در حقیقت زاخاری و مرونیم به نوعی با کمترین امکانات در حال تجربه بهترین و راحت ترین زندگی در مقابل کاراکترهای داستان های دیگه هستن .

شاید به نظربیاد قصد واچوسکی ها و تیکور با کمک افکار میچل ، ترویج نظریات تناسخی باشه اما اونها بیشتر از اصل تناسخ یا وازایش روح ، به اصل دونادون تکیه دارن "چرا که تناسخ به انتقال روح از یک کالبد به کالبد دیگه به صورتی بی هدف و تا ابد و حتی در درون یک حیوان یا گیاه تاکید داره اما اساس دونادون بر تکمیل روح در طول دوران 50 هزار سالست "(5) و واچوسکی ها هم فقط انسان ها رو اصل قرار دادن و حرکت دوربین ابتدایی و انتهایی علاوه بر نشون دادن خلقت و بازگشت روح انسان ها به سمت خدا ، به نحوی شعر 

ما ز بالاییم و بالا می رویم رو تداعی می کنه ، فارغ از اینکه چه قدر این نظریات درست و یا مورد تایید مخاطب باشه ، اطلس ابری فقط در مورد تاثیر روح ها بر هم نیست چرا که در عین حال می خواد تلنگری جدی به همه ی انسان ها بزنه ، درواقع واچوسکی ها در وی به نشانه انتقام ، به شدت در ماتریکس 1 و صد البته در انیماتریکس ، همین هدف رو دنبال کردن و اینجا هم قصدشون اینه که انسان ها از خواب غفلت پاشن و یک زندگی هدفمند و ارزشمند رو تجربه کنن.



اطلس ابری ، اگر چه به شکلی مغرضانه توسط مجله تایم وحتی ساده انگارانه توسط ویلج وُیس ، به عنوان بدترین فیلم سال درنظرگرفته شده اما با تمام احترام برای مطرح ترین فیلمهای سال باید بگم ، Cloud Atlas تمامی اونها رو به راحتی کنار می زنه و با اقتدار در صدر قرار می گیره چرا که اطلس ابری اثری است به شدت قابل تامل با محتوایی عظیم که حاصلش برای من ، یکی از بهترین ، هنری ترین و خاص ترین آثار سینمایی است که تا به حال دیدم ؛ حسی که در پس اطلس ابری وجود داره ، حتی قابل مقایسه با بیشتر فیلمهای این سالها نیست . شاید بعضی فیلمها در لحظه و نهایتا تا چند وقت شما رو تحت تاثیر خودشون قرار بدن اما اطلس ابری می تونه برای همیشه و به شکلی عمیق در ذهنتون ماندگار بشه .

 




ٍ Everything Is Connected



این سخت ترین نقدی بود که تا به حال انجام دادم و برای رسیدن به نوشته ی دلخواهم مطالب متعددی رو خوندم و بارها این متن رو ویرایش کردم . امیدوارم که ماحصلش تونسته باشه در رسوندن دستاوردهای ساختاری و محتوایی فیلم حتی اندک هم ، موثر واقع شده باشه .