نـقـد فـیـلــم هـالــیوودی

نقد فیلم خارجی نقد فیلمهای هالیوودی سینمای هالیوود

نـقـد فـیـلــم هـالــیوودی

نقد فیلم خارجی نقد فیلمهای هالیوودی سینمای هالیوود

دنبالت می آید It Follows


It's very Slow but it's not Dumb

*خطر لوث شدن داستان*


دنبالت می آید گرچه رویه موفقیت آمیزِ معدود آثار ترسناک این روزها رو ادامه داده اما در عین حال نسبت خاصی با اونها نداره چراکه بیشتر یادآور آثاریه که در دهه های گذشته به نمایش دراومدن و الهام پذیری اون از هالووین محصول 1978 نکته ایه که در برخی نقدهای انگلیسی زبان هم قابل مشاهدست . این تاثیرپذیری علاوه بر اتمسفر حاکم بر فیلم ، در ساختار و روایت داستان هم دیده می شه و دیوید میچل به عنوان نویسنده و کارگردان با کمک تجربیات گذشته ، تلاش کرده نگاه شخصی و مستقل خودش رو به نمایش بذاره و علی رغم اینکه اساس فیلم بر ایده ای بنا شده که در نگاه اول ممکنه تا حدی عجیب و توامان غیرقابل باور به نظربیاد اما با پیشرفت داستان ، کارکرد خوش رو برای ترس حاکم بر فیلم و کاراکترهاش پیدا می کنه ؛ به ویژه که از اصلی ترین دلایل گیرایی موجود هراس انگیز فیلم ، چهره و فیزیک یا به طور کلی کالبدهای به شدت متعددیه که می تونه در اونها نمود پیدا کنه .

میچل که تاکید بیشتری بر تصویرگرایی داشته ، به جای شرح کامل جزئیات ، غالبا به ارائه اطلاعاتی کلی به مخاطب بسنده کرده ، در حقیقت با اینکه مخاطب با کاراکترها و پیش آمدهایی که بر اونها می گذره همراه می شه ولی پیشینه خاصی برای کاراکترها در نظر گرفته نشده و حتی حضور پدر و مادرِ این نوجوون ها صرفا به چند اشاره کلامی محدود می شه و در بدترین شرایط هم دیده نمی شن. سیر روایت فیلمنامه هم ، روایتی در جهت استمرار تعلیق و تاکیداتی بر مسائل نوجوانانست تا روایتی به سبک معمول و موردانتظار ؛ چراکه از سویی ظاهرا هیچ کس جسد افراد کشته شده رو پیدا نمی کنه و کسی هم دنبال این افراد نمی گرده ، در عین حال کنجکاوی این نوجوون ها برای یافتن اطلاعات بیشتر ، فقط به خونه ی هیو (جِف) ختم می شه و فیلمساز دوباره این زنجیره رو به کاراکترهای اصلی داستان خودش محدود می کنه . 

برهنگی و مضمون متفاوت رو باید از شاخصه های مهم دنبالت می آید به حساب آورد . فارغ از مسائل اعتقادی و به نقل از جیمز براردینلی ، " این برهنگی وجهی ترسناک تر و بی پرده تر به فیلم داده " و جدا از ارتباط مستقیمِ اون با مضمون و نگاه فیلم ، هر دوی این شاخصه ها با کلیشه های این سالها فاصله زیادی دارن . رابطه فیزیکی در بین کاراکترهای حاضر در آثار ترسناک از دهه های گذشته وجود داشته و معمولا شادیِ کاراکترها ! با کشتار توسط عامل تهدیدکننده به پایان می رسید اما این بار ، خود این رابطه به جریان منفی بدل شده و شرارت از درون اون برخواسته و از همین رو در دیدگاهی کلی ، می شه وجهی استعاره ای برای داستان در نظر گرفت که با پذیرش همین نکته ، حتی ممکنه برخی ایرادات و ابهامات نمود کمتری پیدا کنه . با اینکه میچل در طول فیلم صرفا جلوه ای رعب آور به سرانجام این رابطه ها بخشیده ولی از پلانهای نهایی این طور برمیاد که صحبت های کاراکتر یارا از طریق گجت یا وسیله ای که همراه خودش داره شبیه به بیانه ی پایانی فیلم شده ، در عین حال رابطه دو کاراکتر در انتها در مسیری ورای روابطِ پیشینِ کاراکتر جِی (مایکا مونرو) قدم برمی داره و در اینجا برخلاف اثری مانند هالووین ، بازگشتِ عامل کشنده نسبت به انتخاب و تصمیم گیریِ مهم تری که به مخاطب واگذار می شه در مرتبه دوم قرار می گیره .

در مورد میزان رضایت طیف های گوناگون از مخاطبین در مواجهه با دنبالت می آید چندان نمی شه مطمئن بود ؛ ولیکن همچنان با فیلمی طرف هستیم که فراتر از برخی کلیشه های ساختاری و مضمونی ژانر ترسناکه و اثری قابل قبول و بی شک قابل توجه در سینمای امساله .