نـقـد فـیـلــم هـالــیوودی

نقد فیلم خارجی نقد فیلمهای هالیوودی سینمای هالیوود

نـقـد فـیـلــم هـالــیوودی

نقد فیلم خارجی نقد فیلمهای هالیوودی سینمای هالیوود

بردمن Birdman


در مواجهه با بردمن ممکنه این تصور پیش بیاد که ایناریتو مغلوب تکنیک های فیلمسازی و شیطنت های بصری شده اما اون نشون می ده که فرای ساختار سخت و جذاب ( فارغ از میزان درست یا غلط بودنش ) ، ارزش بردمن لزوما نه بر فرم روایی بلکه بر تفکراتش استواره تا جایی که به نوعی در نقطه مقابل بهترین آثار ابرقهرمانی قرار می گیره .

پلان-سکانسهای طولانی روشی نیست که بتونه با عموم مخاطبان ارتباط خوبی برقرار کنه و شاید در اینجا ، سیال بودن دوربین و پیوستگی ظاهری نماها در ابتدا به دلایلی مانند پیدا کردن جای کات ها موجب جذب مخاطب بشه ولیکن همین ساختار مهندسی شده می تونست به تجربه ای عبث و سرگیجه آور ( حداقل به لحاظ بصری ) تبدیل بشه اما ایناریتو با گسترش موقعیت ها ، شخصیت ها و ترفندهای بصری مثل حرکت تماشایی دوربین و رفتن به شب اول نمایش ، کشش مضاعفی به فیلم داده مخصوصا که لحن فیلم به پیروی از ساختارش ، خیلی جدی نیست و حتی گاها لحظات کمدی ( البته از نوع غیر معمول ) در طول کار وجود داره .

 میان پرده اواخر فیلم نقطه جداکننده بین دو بخش مهم داستانه چراکه کاراکتر ریگان ( مایکل کیتون ) در قبل و بعد از اون کلا متفاوته و احتمالا به همین دلیل فیلم از ساختار پیوستش جدا شده. این نکته رو هم نمی شه نادیده گرفت که سبک روایی بردمن علی رغم ظرافتها و سختی کار ، کمی وجه نمایشی داره و سکانس های درام و اثرگذار فیلم معمولا در هنگامی که دوربین آرام و قرار بیشتری داره رخ می ده . ایناریتو با در نظر گرفتن این نکنه که لزوما نزدیک شدن دوربین به کاراکترها ، به منزله نزدیکی مخاطب با اونها نیست , دلایل وجودی و رفتاری قابل قبولی برای کاراکترهاش پدید آورده و گرچه نتیجه اثر ، نگاه جدیدی نسبت به زک گالیفیاناکیس و اما استون ایجاد کرده ولی به جز تجربه ای جدید ، توفیق ویژه ای برای بازیگران باسابقه ای مثل ادوارد نورتون و نائومی واتس نداره چراکه همچنان اکثریت شخصیتها ، نکته چندانی برای ماندگاری ورای قاب و در ذهن مخاطب ندارن .

برگ برنده بردمن در نقطه مقابل چیزی که در ابتدا و حتی تا نزدیک به اواخر فیلم به نظر میاد ، همون طور که گفتم در تفکر حاکم بر فیلمه که با کمی نمادپنداری و نگاهی تفسیری بهتر درک می شه . در حقیقت ایناریتو ورای انتقادهای بُرنده به سینمای تجاری و مجموع آثار ابرقهرمانی و برخلاف رویه غالبا بیرونی و جنگ با دشمن های خیالی در این گونه آثار و عموما دور کردن انسان ها از ارزشهای واقعی، نگرشی درونی به دشمنِ وجودیِ انسان داشته و بدون تردید قهرمان زندگی خود شدن ، غیرقابل مقایسه با تبدیل شدن به ابرقهرمان پرده های سینما است .