نـقـد فـیـلــم هـالــیوودی

نقد فیلم خارجی نقد فیلمهای هالیوودی سینمای هالیوود

نـقـد فـیـلــم هـالــیوودی

نقد فیلم خارجی نقد فیلمهای هالیوودی سینمای هالیوود

GRAVITY جاذبه

بهترین فیلم سال 


 

 

زمانی که برای اولین بار تریلر جاذبه رو نگاه می کردم ، به نظرم فیلمی میومد ، کم و بیش معمولی و خسته کننده ؛ اما برعکس اون چیزی که بعضا ، همچنان هم گفته می شه که عدم تجربه سه بعدی اون امکان داره خیلی جذاب جلوه نکنه و یا ضعفهای فیلمنامه رو بیشتر آشکار کنه ؛ واقعیت اینه که جاذبه علی رغم سادگی کلیت خط داستانی و اکثر دیالوگ ها، شروعی گیرا، ادامه ای نفس گیر و از همه مهم تر و تاثیرگذارتر، پایانی منقلب کننده داره . 

با این که وجود یک تکنیک به خودی خود نشونه حرفه ای بودن فیلم و فیلمساز نیست اما پلان-سکانس های طولانی به خوبی نشون میده ، تفکر پشت جاذبه از سینمای سرگرمیِ صرف و بلاک باسترهای هالیوودی به شدت جدی تری بوده چراکه در وهله اول گیرایی فیلم در حدیه که امکان داره مخاطب گاها به فیلمبرداری بدون قطع شک کنه و از طرفی با این روش فیلمبرداری ، تاثیرگذاری اتفاقات به مراتب افزایش پیدا کرده .

در ابتدا کوارون و پسرش فیلمنامه ای با روندی متفاوت رو نوشته بودن اما بعد از مشورت با متخصصین ، متوجه اتفاقات غیرمنطقی فیلمنامشون شدن. اگرچه ایردات علمی موجود ، با توجه به کیفیت جلوه های بصری و دقت در جزئیات در مرتبه آخر اهمیت قرار می گیره و برای اکثر افراد در مواجهه ی بدون پیش زمینه علمی با جاذبه قابل تشخیص نیست اما اگه بخوام مثالی بزنم ، می شه به سکانس رها شدن مت ( کلونی ) اشاره کرد که به دلیل سطح جاذبه صفر، در اون سکانس خاص ، مت هیچ وزنی رو به رایان تحمیل نمی کنه و به راحتی می تونست نجات پیدا کنه .


با این حال ، جذابیت فیلم جاذبه چیزی فراتر از صرفا فضاسازی خیره کننده و نکات فنیه چراکه میزان شخصیت پردازی و زمانش هم دقیقا به اندازست . قاعدتا یه فیلم خوب باید بتونه علاوه بر سرگرمی، مخاطب رو از طریق کاراکترهاش به درون ماجراهاش ببره و در نهایت به هدفی که به دنبالش بوده برسونه تا حدی که شاید روی مخاطب هم تاثیربذاره ؛ چیزی که اینجا در سطحی بسیار خوب محقق شده .

ورای تمام نکات و جذابیت های فضای به تصویر کشده شده ، این پلان - سکانس پایانیه که ارزش واقعی جاذبه رو نمایان می کنه؛ پلان-سکانسی که به نظر نگارنده ، بهترین سکانس سال 2013 هم هست و دوربینی که برخلاف تمام مدت فیلم ، کارکردی متفاوت پیدا می کنه و نکته ای که ثابت می کنه ارزش این فیلم، غیرقابل مقایسه با داستان و محتویات بعضا        پیش پا افتاده ی برخی فیلمهاست .



 

American Hustle کلاهبرداری آمریکایی

ظاهری جذاب ، باطنی بی رمق



 دیوید.اُ.راسل که در این چندساله حسابی معروف شده ، فیلم تازش علی رغم پر زرق وبرق بودن ،  یکی از اون تجربه های سخت ساله ؛ چراکه به صورت مداوم تماشاکردنش کمی مشکل و خسته کنندست . برعکس مبارز The Fighter و تاحدی هم دفترچه ای با خطوط نقره ای Silver Linings Playbook ، فیلمنامه کلاهبرداری آمریکایی دچار مشکل جدیه و نامزدی و برنده شدن ها در جشنواره های متعدد ، باعث نمی شه این مشکل رو جدی نگرفت.

کاراکترها و داستان در فیلم کلاهبرداری آمریکایی ، نه جذابیت لازم رو پیدا می کنن و نه منطق درست و حسابی پشت ماجراها و حتی رفتار کاراکترها وجود داره ، همه چیز اتفاق می افته چون باید اتفاق بیفته بدون این که همراهی مخاطب خیلی مدنظر باشه . شاید بشه گفت جزء معدود نکات مثبت فیلمنامه ای که راسل و اِریک وارِن سینگر نوشتن ، صرفا 15 دقیقه اول و برگشت به سکانس ابتدایی و فلشبک های هوشمندانه باشه وگرنه تا پایان فیلم به واقع، نهایت پردازش و تاثیرگذاری کاراکترها در حدیه که سکانس های  بعضا جذابی رو رقم بزنن ؛ اگرچه در مورد کاراکترهای فرعی تر مثل شهردار کارماین پولیتو (جرمی رنر) به ندرت همون جذابیت های لحظه ای هم وجود داره و انقدر پردازش سطحی و دم دستیه که حتی می شه گفت کارکتر جرمی رنر توی فیلم ضعیفی مثل هانسل و گرتل ، جذابیت و باورپذیری بیشتری داشت و دقیقا همین کم بودنِ داستان و فقدان مفهومی خاص، باعث شده گاه و بیگاه فیلم خسته کننده بشه .

 در این بینابین ، تمهیداتی مثل پوشش ها و گریم نسبتا سنگین بازیگران وجه جذاب و متمایزی به اثر اضافه کرده؛ با این حال مواردی از قبیل اضافه وزن طبیعیِ کریستین بیل که در چندین نما تاکید ویژه ای روش هست و یا لباس های دو کاراکتر زن ، بیشتر موجب حواس پرتی های لحظه ای مخاطب می شه تا به جای اینکه در بطن داستان لازم باشه .



یکی از دستاوردهای مطرح سه فیلم اخیر راسل ، جمع کردن چندین ستاره بوده که اتفاقات خوبی هم رو برای بازیگرهاش پدید آورده اما این نکته مثبت در فیلمی مثل مبارز ،  در اینجا حالتی کم و بیش خودنمایانه به خودش گرفته و در مجموع برعکس مبارز که یکی از بهترین آثار سال 2010 و دفترچه ای باخطوط نقره ای که از آثار خوب 2012 بود، اثر جدید راسل میسر عقب گردی رو طی کرده و شایستگی بیشتر تعریف و تمجیدهایی که ازش شده رو نداره .



Rush شــتاب


  نقد و بررسی فیلم

شتاب Rush




ران هاوارد بعد از تجربه موفق ورزشی در سال 2005 با فیلم مرد سیندرلایی ، اینبار اثری رو ساخته که در ظاهر از برخی کلیشه های این ژانر فراتر رفته و سعی کرده تجربه ورزشی متفاوتی رو رقم بزنه ، اما در باطن قدرت کافی رو پیدا نکرده تا در بین آثار مطرح و موفق این ژانر قرار بگیره . 

اساس شتاب بر پایه تفاوت های دو کاراکتر اصلیشه ؛ تفاوتهایی که علاوه بر منش و رفتارهاشون ، حتی در نوع بیان کلمات و تا حدی هم در سبک رانندگی لحاظ شده . با اینکه به نظر میاد در یک سوم پایانی ، تغییرات مثبتی در جیمز هانت (کریس همسورث) صرفا لذت طلب اتفاق افتاده باشه ولی در پایان ، این کاراکتر بیشتر از ابتدای فیلم غرق در تفکرات گذشتش می شه و با اون نریشن پایانی نه دلسوزی مخاطب ، بلکه تاسف اون رو به همراه داره ؛ در نقطه مقابل اون نیکی لاودایی ( دنیل برال ) وجود داره که تنها کاراکتر تاثیرگذار و باورپذیر فیلمه و به دلیل اخلاق مداری ، انتخاب های عاقلانه و تغییرات مثبتش ، ارزش انسانی دو چندانی پیدا می کنه.

از اونجایی که شتاب یکی از بهترین های سال تلقی میشه، مخاطب حداقل انتظار داره ، کاراکترهای فرعی حتی اگه پرداخت خیلی خوبی نداشته باشن ولیکن تعدد و رفت و آمد اونها منطقی باشه ، شتاب به لحاظ زمانی ، نزدیک به 115 دقیقست اما به نوعی تمام افراد مونثی که وارد زندگی هانت می شن ، حتی زمانیکه یکی از اونها به شکل کمدی گونه به سرعت با هانت ازدواج می کنه ، بازهم اهمیت خاصی نه برای خود هانت و نه برای مخاطب پیدا نمی کنه ، متاسفانه این جریان به کاراکترهای دیگه هم کشیده شده و در کل کاراکترهای فرعی در بهترین حالت ، پردازش های نصفه و نیمه ای دارن و تقریبا هیچ کدوم از اونها ویژگی خاصی پیدا نمی کنن . 

 با تمام اینها ، سکانسهای سینماتیک شده مسابقات ، تجربه جدید و هیجان انگیزی برای مخاطبها پدید آورده ولی فرای جذابیت اکشن ، دیدگاه فیلم در رابطه با زنان به طور کلی جنبه بی ارزشی و لذت رانی داره و در این گستره زنان، وجود کاراکتر مثبتِ مارلن (همسر نیکی) ، چندان نتونسته این جنبه منفی رو کم کنه .  

    

 


گرچه شتاب از ورزش به شدت تکراری بوکس دوری کرده و در حیطه ای بکرتر قدم برداشته اما نتیجش آنچنان بکر و منحصربه فرد نیست ؛ چرا که هاوارد اینبار فیلمی ساخته که به جای اینکه علاوه بر جذابیت و سرگرم کنندگی ، توامان پخته و ارزشمند باشه ، بیشتر بر دو عنصر اول تمرکز کرده. 



Carrie کری


نقد و بررسی فیلم

 کری Carrie

 


کری اولین رمان استیون کینگ مشهور و فیلم کری 1976 هم اولین اقتباسیـه که از رمان های کینگ گرفته شده و جالبه که اون ، با الهام از زندگی دو دختر این داستان رو نوشته . معمولا نگاه و حقیقت امر اینه که بازسازی ها موفقیت آمیز نیستن ( حداقل در مقایسه با نسخه اصلی ) و به شخصه بعد از دیدن نسخه بازسازی، تصمیم به دیدن نسخه اصلی گرفتم ؛ بنابراین همزمان به مقایسه این دو فیلم می پردازم .

داستان و روند فیلم کری خیلی سادست ، حتی شاید ساده تر از بیشتر فیلمهایی که  به طور مثال امسال دیدیم اما عمق و جذابیت نهفته ای  در این داستان وجود داره .

کری 1976 شروع هوشمندانه ای داره چرا که بدون پیش آگاهی ، جایگاه کری در بین دوستانش رو به مخاطب نشون میده ، اما بعد از سکانس آغازین ، با تیتراژی ادامه پیدا می کنه که صرفا حرکت دوربین جذابیه ؛ در واقع درگیر شدن دی پالما و تهیه کنندگان در نمایشِ برهنگی که بیشترش هم مربوط به خود کریـه ، به نظر زیاده روی بوده و هیچ کمکی هم به فیلم نکرده ؛ البته کری جدید هم سکانس کم و بیش آزاردهنده ای برای شروع داره اما مخاطب رو کم کم با فضای فیلم و خود کاراکتر کری آشنا می کنه تا به سکانس خونریزی برسه و در عین حال، کیمبرلی پیِرس (کارگردان نسخه 2013) سکانس به مراتب اخلاقی تر رو ساخته و عجیبه که منتقدی مثل جیمز براردینلی ، از نگه داشتن حوله به جهت غیر واقعی شدن سکانس انتقاد کرده .

سیسی اِسپِیسک ( کری نسخه اصلی ) مخصوصا در سکانس های دونفره با مادرش بازی چشمگیری انجام داده تا جایی که حتی نامزد دریافت جایزه اسکار هم شد ؛ کلویی گریس مورِتز (کری جدید) هم که قبل از این ، توانایی هاش رو به نمایش گذاشته بود ، در اینجا هم تقریبا بی نقص ظاهر شده اگرچه در هر صورت، تفاوت کیفیت در ایفای نقش دو کاراکتر مشهوده اما جدای سبک بازی ، تضاد زیادی هم در انتخاب چهره این دو نفر وجود داره ؛ چهره ی کری اصلی به نوعی انتخاب شده تا شاید تنهایی و طردشدنش هم بیشتر توجیه بشه اما چهره کری جدید به نوعی از بقیه کاراکترهای مونث فیلم، معصومانه تر و دلچسب تره.

اما بعد از کری ، با مادری طرفیم که حتی علی رغم توضیحاتی که در نسخه اصلی در مورد گذشتش می ده و یا سکانس تولد کری در نسخه جدید ، بازهم ریشه یابی چندان منطقی برای نحوه رفتار این کاراکتر وجود نداره . با اینکه هر کدوم از اونها دارای ویژگی های رفتاری و پرداختی خاص خودشون هستن ولی کاراکتری که جولین مور به نمایش گذاشته علی رغم تمام سنگدلی ها ، بیشتر وجه دلسوزانه و یا به عبارت بهتر جلوه مادرانه داره .

وقتی به عنوان مقایسه و باورپذیری ، به کارکترهای مکمل نگاه می کنیم بازهم به تفاوت های زیادی برمی خوریم . این تفاوتها ، چه از لحاظ باورپذیری تغییر سو و پیشنهاد به دوست پسرش و چه از لحاظ پرداخت خود کاراکتر تامی راس ، موجب شده نسخه بازسازی ، قابل قبول تر و دوست داشتنی تر از آب دربیاد . از طرفی کریس (نانسی الِن) و بیلی نولان (جان تراولتا)  در نسخه اصلی به شدت سطحی پرداخت شدن تا جایی که نقش جان تراولتا ، حتی لحظه ای به تیپ هم نزدیک نشده و بی خاصیت ترین و احمق ترین کاراکتر ممکنیه که میشه تصور کرد و این پرداخت سطحی موجب خنثی شدن بدی اونها شده ؛ اما این دو کاراکتر در نسخه جدید اصلا احمق نیستن و حداقل همون چیزی هستن که می شه از دو تا نوجوون بدجنس و خرابکار انتظار داشت  مخصوصا بیلی (الکس راسِل ) که حتی برای قصر در رفتن از گناهی که انجام داده ، کریس (پورتیا دابِل دِی) رو هم تهدید میکنه.



اما مهم ترین سکانس فیلم ، آشوب مراسم رقصه ؛ احتمالا افرادی که نسخه اصلی رو پسندیدن ، در مورد این سکانس هم ، فیلم قدیمی رو ترجیح می دن اما از دید نگارنده ، نسخه جدید ، جذاب تر از نسخه اصلیه و این در وهله اول ، ربطی به پیشرفتِ جلوه های بصری نداره. دی پالما با دو تکه کردن تصویر  ، سعی کرده اتفاقات رو از ابعاد مختلف نشون بده و در عین حال روی قدرت کری تاکید بیشتری داشته باشه اما گاها به نظر میاد این دو تصویر روی هم میکس شدن تا این که به واقع پلان هایی از یک سکانس مشترک باشن ، از طرفی احتمالا ترجیح داده انتقام رو خیلی لذت بخش به تصویر نکشه ولیکن آشفتگی افراد گیرافتاده در سالن به خود فیلم هم سرایت کرده و این بخش از فیلم کمی گیج کننده از آب دراومده .

 با اینکه لورنس کوهِن به عنوان فیلمنامه نویس در هر دو نسخه حضور داره اما دو نسخه متفاوت رو به نگارش درآورده که باتوجه به تفاوت در نگاه و ساختار ، حتی کم و بیش در مقابل همدیگه قرار می گیرن. ساختار و فضای دلهره آور بزرگسالانه ای بر کلیت کری 1976 حاکمه  که گاها هیچکاکی و حتی از تِم موسیقی فیلم روانی در جای جایِ اون استفاده شده ؛ علاوه بر اون به دفعات ، پلان-سکانس های چشمگیری وجود داره و دی پالما هم سعی کرده مخاطب رو بیشتر به عنوان نظاره گرِ این داستان قرار بده تا شاید نتیجه کمی قدرت تلنگر هم پیدا کنه که چندان هم این نتیجه رو ایجاد نمی کنه .

 در نقطه مقابل در کری جدید ، فضای عامه پسندتری بر اثر حاکمه و به دلیل نوع شخصیت پردازی کاراکتر اصلی و بازیگر اون نقش ، مخاطب به راحتی می تونه با احساسات کری همذات پنداری کنه و با اون همراه بشه و تمام مواردی که در نسخه اصلی ازشون دوری شده بود و یا به سرعت نمایش داده می شد ،  با جزئیات به مراتب مضاعفی در این نسخه پرداخت شده ؛ ، به طور مثال اتفاقی که برای تامی راس رخ می ده و حتی وضعیت نهایی مادر در نسخه اصلی به سرعت در جریان فیلم محو می شه و مجالی برای اثرگذاری نمی ده که باعث شده، گیرایی نسخه جدید رو نداشته باشه.

 

 

نکته حاشیه ای :

کری نسخه 2013 دارای یه پایان دوم هم هست که در نسخه های اصلیBlu-ray گنجونده شده و بخش های انتهایی زیرنویسِ ایران فیلم هم برای این پایانه که در لینک زیر با اون بخش از فیلم هماهنگ کردم . (به نظرم اگه دیالوگ های سو روی پایان فیلم می موند ، نتیجه بهتر می شد)

کلیک کنید