نـقـد فـیـلــم هـالــیوودی

نقد فیلم خارجی نقد فیلمهای هالیوودی سینمای هالیوود

نـقـد فـیـلــم هـالــیوودی

نقد فیلم خارجی نقد فیلمهای هالیوودی سینمای هالیوود

Need For Speed نید فور اسپید

 

Need For A Better Film


 Need For Speed


 

ساخته شدن فیلمی سینمایی بر اساس یه ویدئو گیم و یا بالعکس ، در اکثر مواقع به مورد چشمگیری برای هیچ کدوم از این دو صنعت تبدیل نشده اما وجود عناوین جذاب و ظرفیتهای بالقوه موجود به ویژه در بخش سینما ، هنوز هم اشتیاق طرفدران رو چندان کم نکرده ، نید فور اسپید یکی از همون عناوینه که طرفدارانش ( از جمله خودم ) از شنیدن ساخته شدنش خوشحال شدن . حالا این فیلم در سالی عرضه شده که به یمن اکران نشدن عنوان مهم سریع و آتشین ، فرصت دو چندانی برای خودنمایی پیدا کرده . سازندگان اون  تلاش کردن اثری مهیج و قابل قبول رو ارائه کنن ، نتیجه تلاش اونها انصافا نه تنها خسته کننده نیست بلکه سرگرم کنندست اما در حدی که صرفا جای خالی یه اکشن ماشینی قابل توجه رو پر کنه و نباید انتظار داشت که فیلم ساخته شده، بتونه نگاه جدیدی به این عنوان برجسته اضافه کنه و یا حتی تصمیم و اشتیاق جدی بر ساخت ادامه ای بر اون رو به وجود بیاره  .

نید فور اسپید همون طرح داستانی جواب داده و ساده رقابت دو راننده حرفه ای و انتقام گیری اونها رو به عنوان هسته قصه خودش در نظر گرفته ، همون چیزی که به نوعی در اثر سال گذشته یعنی Rush دیدیم البته با تفاوتهایی غیرقابل مقایسه . علاوه بر کاراکتر اصلی چند نفری هم به عنوان اعضای گروهش در نظر گرفته شدن که تا آخر فیلم هم شناخت درست حسابی از اونها صورت نمی گیره ، به ویژه کاراکتر فین که با حرکت ظاهرا بامزه ای که در خروج از شرکت انجام می ده ، در لحظه به فیلم گند می زنه ؛ در بینِ این سه کاراکتر ، جذاب ترینشون احتمالا مَوریکـه که بار طنز فیلم رو به دوش می کشه ولی طنزی که اون به به زبون میاره  یا حرکاتی که انجام می ده بیشتر به لودگی نزدیکه . دو تا کاراکتر زن هم به شکلی قابل پیش بینی در فیلمنامه گنجونده شدن ، یکی که قبلا با قهرمان قصه رابطه داشته و بعد از نیمه های فیلم تقریبا حذف می شه و جز در یک سکانس در اواخر فیلم ، کارکرد دیگه ای پیدا نمی کنه و کاراکتر مونث اصلی که یار و همراه توبی مارشال ( آرون پُل ) می شه اگرچه جذابیت ظاهریش خیلی به نقشش سرایت نکرده و اما آرون پلی که بد بازی نکرده ولی شاید کمی سخت بشه به عنوان برگ برنده یه فیلم به حسابش آورد . چیز دیگه ای که احتیاجه ، وجود یه کاراکتر بدمنـه که به عهده دامینیک کوآپر گذاشته شده ؛ کوآپر بازیگر خوبیه  ، با این حال از ظرفیتهاش کمتر استفاده می شه تا حدی که احتمالا مخاطب ترجیح می ده در اکثر مواقع اون رو داخل خودروهای فریبندش ببینه .



نید فور اسپید فردی به نام اسکات واه رو به عنوان کارگردان در اختیار داره که دارای سابقه طولانی در بدلکاری فیلمهای اکشن و غیراکشنه . سکانس اکشن ابتدایی اگرچه چیزی بیشتر از یه سکانس معمولی نیست اما رفته رفته این بخشِ مهم ، جذاب تر و مهیج تر به پیش میره تا سکانس مسابقه خودردوهای کوئنیگ زِگ آگرا ، سکانسی که نقطه عطفی در داستان نحیف فیلم ایجاد می کنه و در عین حال آدرنالین مخاطبها رو به خوبی تحریک می کنه چراکه به قدری لذت بخش هست که بشه چندین بار تماشاش کرد .

بعد از خودنمایی هایی که فورد موستانگ درطول فیلم انجام میده ، تمام انتظار مخاطب به نقطه اوج و سکانس پایانی میرسه، جایی که 6 تا از برترین خودردوهایی که حتی دیدنشون از نزدیک برای خیلی ها آرزوست با هم به رقابت می پردازن ، ماجراها و فضای این سکانس بیش از هر چیز مخاطب رو به یاد بازی Hot Persuit از همین سری نید فور اسپید میندازه ( فقط کافیه پیش نمایش اون بازی رو ببینید تا بیشتر متوجه شباهتها بشید ) . گیرایی این سکانس پایانی رو خصوصا به خاطر این گردهمایی شکوهمند نمی شه انکار کرد ، اما به نظر میاد استفاده کافی از تمام ظرفیتها صورت نگرفته و دقیقا همون پاشنه آشیل بقیه آثار مشابه ،  به این فیلم هم سرایت کرده و اگه روند پیش افتاده فیلمنامه رو هم فاکتور بگیریم ، نید فور اسپید علی رغم لحظات نسبتا خوبی که در سکانسهای اکشن و گاها در لحظات دیگش ایجاد می کنه ، اما وقتی به پایان می رسه ، هیچ نکته جدی و تاثیرگذاری در اون وجود نداره و محتوای انسانی مدنظرش هم با به خطر انداختن جون انسان های دیگه به خاطر هدفی شخصی سنخیتی نداره و در نهایت به اثری بیشتر از متوسط تبدیل نمی شه .



نکته حاشیه ای :

تمام خودروهایی که در مسابقه نهایی به کار گرفته شدن ، نسخه های بدل بودن ، تمامی این خودروها به صورتی کاملا مشابه از روی نمونه های اصلی ساخته شده بودن و انجام این کار برای گروه ، به لحاظ اقتصادی فوق العاده به صرفه بوده .




The Raid 2 یورش 2


Fight or Die 



با وجود دنباله های متععدی که هر ساله توسط هالیوود ارائه می شه ، جای تعجب نیست که کشورهای دیگه هم در شرایط کم و بیش مشابه ، ساختن ادامه ای بر آثار موفقشون رو مدنظر قرار بدن خصوصا که گَرِث ایوانز قبل از یورش 1 سودای این فیلم رو در سر داشت و اینبار با حفظ سمت های قبلی ( نویسندگی ، کارگردانی و تدوین ) ، تجربه ای وسیع تر و به لحاظ بصری به مراتب زیباتر از فیلم اول رو پدید آورده و ادعای بهترین فیلم اکشن دهه بودن رو هم به کل سینمای اکشن تعمیم داده؛ ادعایی که ماحصلش شروع چندان خوبی هم نداره اما به شکلی قابل قبول تر ادامه پیدا می کنه تا در نهایت یک سوم طوفانی خودش رو به نمایش بذاره.


 داستان و به طور کلی فیلمنامه قسمت اول به قدری وابسته به اکشن بود که حتی در حد شعار هم حرف خاصی برای گفتن وجود نداشت اما یورش 2 که به غیر از کاراکتر اصلی ، تقریبا هیچ وجه اشتراک خاصی با یورش 1 نداره ؛ به لحاظ تعدد کاراکترها ، سیر داستان و لوکیشن ها اصلا با قسمت اول قابل مقایسه نیست و بیشتر از اونکه اکشن خوبی باشه ، تلاش کرده فیلم خوبی باشه ؛ با تمام اینها بازهم مشکل اصلی از همون فیلمنامست که موجب شده فیلم کمی به زحمت روی دور بیفته ؛ به ویژه که نوع تدوین اوایل فیلم و ایجاد سردرگمی و یا سکانس زائدی مثل سکانس مشتهای پیاپی راما ( ایکُ اووایس ) روی دیوار که صرفا برای تریلر فیلم مناسب بود ، شروع امیدوارکننده ای رو رقم نزده.

نکته اصلی که یورش رو در سال 2011 به فیلمی مطرح در ژانر خودش بدل کرد ، سکانس های مبارزات به شدت کار شده و خونین اون بود اما بسته بودن فضاها و نوع رنگ و نورپردازی ها ، جذابیت بصری این سکانس ها رو کاملا تحت الشعاع قرار داده بود ، حالا در این قسمت علاوه بر تسلط بیشتر ایوانز بر دوربین و استفاده هوشمندانه و به موقع از دوربین ثابت و متحرک ، افزایش کیفیت بصری و فکرشده بودن فیلم نه فقط در مبارزات بلکه در تمام سکانس ها کاملا نمایانه ، اتفاقی که به خودی خود برای یه اثر اکشن ، مزیت بزرگی به حساب میاد.

ویژگی دیگه ی فیلم یورش که با معنای این واژه هم ارتباط تنگاتنگی داره ، خشونتی که در سکانهای اکشن اون وجود داشت ، عنصری که در این قسمت حتی در برخی لحظات غیراکشن هم موج می زنه و ایوانز با نشون ندادن برخی مرگ ها و یا تغییر زوایای دوربین ، خشونت رو خیلی مستقیم و خشک به نمایش نگذاشته و اثرگذاری اونها رو هم افزایش داده ؛ با این حال تاکید بیش از حد و استفاده ی حداکثری از این عنصر ، بعضا فیلم رو به بیراهه برده .

قسمت دوم یورش اگرچه فیلمی نیست که بشه تمام لحظاتش رو دوست داشت ولیکن مثل قسمت اول ، باید یکی از مهم ترین اکشن های سالهای اخیر به شمار آورد . کاراکترهای یورش اگرچه مثل داستانش دچار کلیشن اما مخاطب رو تا پایان نگه می دارن و تحت تاثیر قرار میدن ، حتی دختر چکش به دست که یکی دیگه از اون تیپ دخترهای به شدت خشنه ، همچنان جذابه و به مانند بیشتر کاراکترهای اصلی ، مرگ کم وبیش دراماتیکی داره و بهترین مبارزات فیلم هم زمانی رقم می خوره که خود راما وارد گود می شه .

به طور کلی یورش 2 به لحاظ ویژگی های بصری به مراتب جذاب تر و هوشمندانه تر از عموم فیلمهای اکشنِ رزمیه و پرداخت خوبی هم بر داستان معمولی و کلیشه ای خودش داره و حتی در برخی سکانس ها ، نکات زیبایی شناسانه و یا به قول منتقد جیمز براردینلی ، وجه هنری پیدا کرده و گرچه به دلایلی از جمله پخش ضعیف ، گستره موفقیتش بر فروشش اثرگذار نبود اما همچنان به مانند برخی دیگه از آثار مطرح سال ، نمراتی کمی بیش از سطح واقعیش دریافت کرده .






THE LEGO MOVIE فیلم لگو


Awesome  not Everything Is 

 


علی رغم اینکه لگوها در عالم واقع چیزی بیشتر از وسایل سرگرمی نیستن اما در نقطه مقابلِ سه گانه داستان اسباب بازی ها و همین اواخر رالف خرابکار که رابطه ای تقریبا ناگسستنی با انسانها وجود داشت . تا قبل از 15 دقیقه پایانی، لگوهای کوچک و بامزه ، دنیای مخصوص به خودشون رو دارن، فارغ از اینکه با انسانها رابطه ای وجود داشته باشه.                   

 قطعا یکی از اولین نکات در مواجهه با فیلم لگو ، خلاقیت ممتددی که در اثر وجود داره چراکه برعکس برخی آثار، به قول معروف سازندگان کم نمیارن و خلاقیتهای به کار گرفته شده حتی تا آخرین سکانس هم مشهوده ؛ از شوخی با کاراکترهای معروف و محبوب گرفته تا اسامی مکانها و به ویژه عناصر قدرت موجود از خود کراگل تا عنصر مقاومت ؛ در این بین کاراکتر بتمن هم با توجه به تلاش بر جدی بودن و فضای احمقانه ای که به شکلی هوشمندانه بر کلیت کار حاکمه ، تجربه تکرار نشدنی رو رقم زده.

اگرچه فیل لُرد و کریستوفر میلِر به عنوان نویسنده و کارگردان در ابری با احتمال بارش کوفته قلقلی و خیابان جامپ استریت 21 ، قدرت سرگرم کنندگی و طنز خودشون رو به نمایش گذاشتن اما اینجا جدا از مباحث به شدت جدی که بهش خواهم پرداخت ، در گستره وسیعی از ژانرهای سینمایی قدم برداشتن و تقریبا هرآنچه رو که هالیوود در طول این سالها در آثار مطرح و بلاک باستری خودش عرضه کرده به سخره گرفتن .

ماقبل تمام جذابیت و نکات منحصربه فرد فیلمنامه ، این ظاهر و بخش بصریِ فیلم لگو هستش که جلب توجه می کنه و علی رغم این که حتی ممکنه در نگاه اول استاپ-موشن به نظر بیاد ، تماما با گرافیک کامپیوتری خلق شده و مثل شوخی های به کار رفتش ، امکان داره با یک بار تماشا نشه اشراف کاملی به فیلم پیدا کرد ؛ اما همین قضیه تا حدی موجب ضعف بصری و گاها خود فیلم شده ، خود این لگوها و محیط اطراف در کنار افکتهای لگویی مثل آب و آتش ، به ویژه در برخی سکانس ها کمی حالت درهم پیدا کرده و حتی اگه بگم ممکنه در برخی سکانسها حالت دافعه ایجاد کنه ، پر بیراه نیست.

احتمالا هیچ کس فکرش رو نمی کرد در میان این همه آثار مختلف انیمیشنی که عرضه می شه ، لگوهای کوچک منجر به ساخت اثر این چنین انتقادی بشه . فیلم لگو به واسطه کمدی و انیمیشن بودنش ، حتی از خیلی آثار مطرح و ضد سیستمی پا رو فراتر می ذاره و علنا افراد جامعه رو مردمی ساده می دونه که در نهایت چیزی جز کارگرانی مطیع نیستن و تصور زندگی که در اون ظاهرا همه چیز فوق العادست ( Everything Is Awesome  ) به اونها داده شده تا جایی که اِمِت در اون دیالوگ استثنایی به پلیس بد می گه ، رئیس جمهور/ارباب تجارت آدم خوبیه ، شرکت اکتان هم محصولات خوبی تولید می کنه : محصولات لبنی ، برنامه های تلوزیونی ، سیستمهای نظارتی ؛ که خودش عمق فاجعه رو نشون می ده .



*خطر لوث شدن داستان *


به نظر میومد فیلم لگو ، رویه متضاد گونش با داستان اسباب بازی رو به اتمام برسونه اما غافلگیری اواخر داستان که در نگاه اول ممکنه موجب دلزدگی هم بشه ، مفهوم اصلی رو بیشتر نمایان می کنه . تمام نکات جذاب لگو رو ستایش می کنم و بهترین انیمیشنی است که در این دو سه ساله اکران شده ؛ با این حال دقایق پایانی دیدگاهی رو بیان می کنه که گرچه نمی تونم با قاطعیت تمام در موردش صحبت کنم اما من رو نسبت به دیدگاه سازندگانش نگران می کنه ؛ امت در اون سکانس تاثیرگذار ، رئیس جمهور تجارتِ شیطان گونه رو دچار تحول می کنه و رابطه ای که این کاراکتر بدمن با صدا پیشگی ویل فَرِل با حضور خود واقعی فَرِل و قدرت برتر بودنش پیدا می کنه ، بیشتر این دیدگاه رو روشن می کنه و به عنوان حرف پایانی ، فقط کافیه این بار لگوها رو نه به عنوان اسباب بازی بلکه به مثابه انسانها در نظر بگیرید .


  

 


Non-Stop بدون توقف


همون چیزی که انتظار می رفت 

....

 


ممکنه کم و بیش غیرمنتظره و عجیب به نظربیاد که بازیگری در سنین میانسالی به عنوان یکی از ستاره های اکشن شناخته بشه و فیلمهاش هم مورد استقبال مخاطبین قرار بگیره ، اتفاقی که در فیلم ربوده شده Taken(قسمت اول) به خوبی از اون بهره گرفته شد و حتی علی رغم اینکه در قست دوم به مانند قبل کارایی و اثرگذاری نداشت اما از قابل اعتماد بودن لیام نسون کم نکرد . خوشبختانه نقش آفرینی جدید نسون برعکس حماقت داستانی ناشناخته Unknown ، حداقل در یک بار تماشا کردن ، قابل قبول و هیجان انگیزه.

کلیشه هایی معمولِ فیلم های اکشن با چاشنی هواپیماربایی در کنار روندی کاملا خطی در بدون توقف هم وجود داره ؛ ولی با وجود تعلیقی که بر فیلم حاکم شده ، تا قبل از 15 دقیقه پایانی نمی شه چشم از صفحه برداشت.

چیدمان روند اتفاقات به ویژه دیالوگ های رد و بدل شده بین شخص ناشناس و بیل مارکس ( نسون ) که گاها به دلیل قدرت پنهان شخص ناشناس ، چاشنی طنز هم پیدا می کنه ، در کنار ترفند بصری فیلمساز در نمایش این نوشته ها ، جذابیت متفاوتی به فیلم بخشیده . از طرفی همون طور که خود نسون قبل از اکران فیلم توضیح داده بود ، بدون توقف برای تغییر در پرداخت برخی کلیشه ها هم گامی برداشته و کاراکتر عرب داستان، با اون چیزی که اکثرا در هالیوود نمایش داده می شه، سنخیتی نداره .

فیلمنامه که حاصل همکاری سه نفره ، جز چند مورد اطلاعات کلی ، نکته خاصی به لحاظ ویژگی شخصیتی در مورد بیل ارائه نمی ده و هنگامیکه لازم باشه به ویژگی های کارکترهای فرعی بپردازیم ، بیشتر عنوان شغلی یا شکل ظاهریشون جلوه می کنه اما به دلیل زمینه سازی فیلمهای گذشته و اعتماد مخاطب به لیام نسون به عنوان یه آدم متعهد و کارکشته ، بالطبع مشکلی در قبول اون وجود نداره و کارکترهای فرعی هم در حد پیش بردن داستان پذیرفتنی هستن ؛ با این حال اگه بخوایم کمی سختگیرانه تر نگاه کنیم کاراکتری مثل جِین (جولین مور) که زودتر از بقیه هم وارد جریان می شه ، چیزی که حداقل در حد انتظار از جولین مور باشه به نمایش نمی ذاره .

مشکل اصلی بدون توقف که موجب می شه برای دوباره دیدن خیلی جذاب نباشه ، همون تعلیقیه که ازش صحبت شد چراکه این کشش اصلی ، کارایی خودش رو از دست می ده . حتی علاوه بر ضعف اواخر فیلمنامه در مشخص شدن کارکترهای بدمن و علت کارهاشون ، غیرمنطقی و غیرمحتمل بودن مردن کاراکترها هم بیشتر خودنمایی می کنه .

با تمام اینها ، بدون توقف به ویژه با نمایش حرکتی که روی پوستر خودنمایی می کنه و سکانس فرود هواپیما تا لحظه آخر مخاطب خودش رو حفظ می کنه و در نهایت تجربه لذت بخشی رو رقم می زنه .