نـقـد فـیـلــم هـالــیوودی

نقد فیلم خارجی نقد فیلمهای هالیوودی سینمای هالیوود

نـقـد فـیـلــم هـالــیوودی

نقد فیلم خارجی نقد فیلمهای هالیوودی سینمای هالیوود

کاپیتان آمریکا:جنگ داخلی Captain America: Civil War


جنگ کذایی!



*خطر لوث شدن داستان*


بی شک به دلیل تنوع گسترده رخدادها و کاراکترها در کمیک بوکها ، انتخاب بهترین داستان ممکن و پرداخت سینمایی اون از اهمیت به سزایی در ایجاد و بسط کاراکترها برخورداره ؛ بالاخره بعد از انتخاب های متعدد و حذف و اضافه های پیش اومده ، قسمت سوم کاپیتان آمریکا با ترکیبی بیرون اومد که توسط خود سازندگان به نام انتقام جویان۲٫۵ شناخته می شه. قسمت اول کاپیتان آمریکا گرچه به صورت مستقل چندان فیلم مهم و خوبی نبود اما برای ورود این کاراکتر به جمع ابرقهرمانان و پیوستن به انتقام جویان ، اثر قابل قبولی به شمار می رفت ولی این قسمت دوم بود که انتظارها رو از کاپیتان آمریکا به مراتب بالا برد و برادران روسو هم به عنوان یکی از بهترین و قدرتمندترین فیلمسازان در زیرژانر ابرقهرمانی ، خودشون رو به اثبات رسوندند و توانایی های اونها گرچه در قسمت سوم حفظ شده و هیچ طرفدار آثار ابرقهرمانی نباید این فیلم رو از دست بده اما قسمت سوم ، انسجام داستانی ، غافلگیرکنندگی و متقاعدکنندگی فیلم سرباز زمستان رو نداره و در انتها رضایت کامل رو پدید نمیاره.

شباهت جالب و قطعا عمدی بین دو فیلم بتمن در مقابل سوپرمن و این فیلم در ایجاد تضاد بین ابرقهرمان ها و توامان کمک کننده یا نابودگر بودن اونها نکته ایه که در فیلم جنگ داخلی سریعا خودش رو بروز می‌ده. در اینجا برخلاف فیلم کم و بیش ناموفق زک اسنایدر ، اشارات کوتاه تر ، اثرگذارتر و هدفمندتره اما بازهم این ایده به خودی خود کم وبیش غیرقابل قبول جلوه می کنه و مقصر دونستن ابرقهرمانان در مرگ افراد در جنگی که دیگران ایجاد کردن منطقی نیست و در این بین نکته مطرح شده توسط کاراکتر ویژن در مورد رابطه مستقیم افزایش جنگها و درگیری ها توامان با افزایش قهرمانان بیش از موضوع اصلی جلب توجه می کنه . از دیدگاه دیگه ، فیلم جنگ داخلی سعی می کنه برخلاف فیلم بتمن در مقابل سوپرمن ، مخاطب رو نسبت به تضاد دو ابرقهرمان داستان که پیش از اون آشنایی با اونها وجود داشته درگیر کنه تا جایی که عوامل فیلم اعلام کردن که قصد داشتن مخاطب خودش محق بودن افراد رو بسنجه و گروهِ خودش رو انتخاب کنه اگرچه با وجود این تفاسیر ، این فیلم برای کاپیتان آمریکا است و بالطبع تمایل سازندگان به جانبداری از کاپیتان آمریکا آشکاره و این نکته با انتخاب خود مخاطبین در تضاده و حتی به شکلی غیرقابل انتظار برخی مخاطبین حق رو به مردآهنی می دن که در اینجا علی رغم حفظ شوخ طبعی همیشگی ، بیش از همیشه متفکر و احساساتی جلوه می کنه .

خوشبختانه برخلاف اثرشلوغ و گاها شلخته ای مانند انتقام جویان ۲ ، برادران روسو به ارزش مادی و معنوی! تمام کاراکترهایی که در اختیار داشتن آگاه بودن  و به همه اونها فرصت عرض اندام در حدی که از یه اثر بلاک باستری ابرقهرمانی انتظار می ره داده شده و می شه گفت در این زمینه موفق عمل کردن خصوصا که ورود شکوهمندانه ای برای کارکتر تازه وارد بلک پَنتِر یا پلنگ سیاه رقم زدن و حتی گرچه تام هالند و هیچ کس دیگه هیچ وقت به متقاعدکنندگی و جذابیت کارکتر مرد عنکبوتی با بازی توبی مگوایر نمی رسه اما تام هالند و این مرد عنکبوتی ، جذابیت های کلامی و فیزیکی مناسبی رو ارائه می دن. در کنار تمام اینها پرداخت سکانس های اکشن بازهم به شکلی مناسب و شایسته اثری بلاک باستری صورت گرفته که سعی می کنه باورپذیر و هیجان انگیز باشه به جای اینکه کل یک شهر رو نابود کنه و این قدرت در پرداخت از همون سکانس آغازین تا نقطه عطف سکانس های اکشن که مبارزه در فرودگاه است ادامه پیدا می کنه.

مشکل اصلی کاپیتان آمریکا : جنگ داخلی در فیلمنامه اونه که سعی می کنه جدی و دغدغه مند جلوه کنه ولیکن با کمی بی رحمی ضعیف و ناکارآمده . بدمنی که همه چیز رو به هم ریخته و هدفش صرفا گرفتن انتقام خون خانوادشه و در این راه به هایدرا متوسل می شه ؛ نقطه ضعف اصلی این فیلمنامه است که برعکس قسمت قبل که از یک جریان شر و پلید رونمایی شد و انصافا هم غافلگیرکننده بود ، اینجا با بدمن یا نماد شرارتی که در یک نفر بروز پیدا کرده طرفیم که به واقع خیلی هم پلید نیست و صرفا برای عشق خانواده مخاطبین رو سرکارگذاشته و موجب این جنگ کذایی شده بود و فرجام این بدمن و نماد شر در اینجا ناامید کننده است تا درنهایت با وجود تمام جذابیت های اثر و اختتامیه حرفه ای اون ، همون طور که پیش تر گفته شد ، فیلم جنگ داخلی در نهایت رضایت کامل رو پدید نمیاره و نمی شه جزء آثار برتر امسال قرارش داد.



در همین رابطه بخوانید :


کاپیتان آمریکا : اولین انتقام جو


کاپیتان آمریکا : سرباز زمستان





بتمن علیه سوپرمن:طلوع عدالت Batman v Superman: Dawn of Justice


بتمن در مقابل(در کنار) سوپرمن



انتظار برای تماشای بتمن در مقابل سوپرمن به مانند مسیر رسیدن به سرابی فریبنده و دلچسب عمل می کنه و خود فیلم با کمی بی رحمی این تصور پوشالین رو از بین می بره . سکانس افتتاحیه فیلم قطعا یکی ازبهترین افتتاحیه های امسال و یکی از ماندگارترین ها در آثار ابرقهرمانیه ؛ موسیقی فوق العاده ، اسلوموشن به جا و نماهای بی نظیر در مجموع سکانسی اثرگذار برای شروع یک فیلم بلاک باستری بزرگه که با روایت کوتاه فیلم مردی از فولاد از زاویه نگاه بروس وین تکمیل می شه اما در ادامه کم کم اون لذت ایجادشده و مورد انتظار فروکش می کنه و این نکته منفی متاسفانه در سرتاسر فیلم ادامه پیدا می کنه.

...

mgid-ao-image-mtv

...

بتمن و سوپرمن علی رغم عنوانش لزوما ربط مستقیم و تاکید کاملی بر این تقابل نداره و فیلمنامه بر مسائل حاشیه ای اصرار داره که کاملا بر این تقابل سنگینی می کنه . متاسفانه بازی های سیاسی و ایجاد شک نسبت به دولت آمریکا ، در ادامه با وجود سناتور پاک فیلم و چرخش تمام بدیها و نیرنگ ها به یک فرد خاص ، موجب تامین شدن اهداف فرامتنی فیلم شده و تمام تلاش عوامل برای هماهنگ کردن این داستان با ماجرای اصلی یا همون نبرد بین دو ابرقهرمان در عمل موجب شده این تقابل صرفا در حد چند لحظه کوتاه موفق عمل کنه و مسیر کلی فیلم با کندی محسوسی پیش بره خصوصا که تکرار بیش از حد تصاویر اخبار و صحبت از تقدیس یا تخریب سوپرمن ، حتی ایجاد وجه ایجاد دوگانگی نسبت به سوپرمن رو کم و بیش بی اثر می کنه.

...

batman-vs-superman-image-amy-adams-henry-cavill-laurence-fishburne

...

با اینکه مخاطب به جهت فیلم خوب مردی از فولاد ، به کاراکتر سوپرمن اعتماد پیدا کرده بود اما در اینجا ویژگی تازه ای به این کاراکتر اضافه نشده و برعکس فیلم قبلی ، در بازی هنری کاویل کمتر شخصیت سوپرمن نمود پیدا می کنه ؛ با این حال بن افلک در نقطه مقابل حضوری متقاعد کننده در قامت بتمن داره اگرچه مثلا صحبت از جنگ چندین ساله بتمن با تبهکاران قابل باور نیست و بی اخلاقی هایی زیر پوستی در کلام و رفتارهای این ابرقهرمان سرمایه دار مشهوده ؛ همچنین علی رغم اینکه در طول فیلم عامدانه جزئیات چندانی از واندِروُمن یا زن شگفت انگیز ارائه نمی شه اما علاوه بر حضور موثر اون در مبارزه پایانی ، جذابیت های این کاراکتر رو هم نمی شه نادیده گرفت و گال گادوت انتخابی مناسب و راضی کننده برای این کاراکتر جلوه می کنه .

...

wonder-woman-zoom-4e7f29fa-73a5-4d02-b464-5ae1cd93df50

...

همون طور که پیش تر اشاره کردم بعضا زمینه چینی هایی برای ایجاد جذابیت و جدیت بخشیدن به تقابل اصلی فیلم صورت گرفته تا در نهایت این رخداد مهم و جهانی ! در یک سوم پایانی صورت بگیره اما این نبرد که می تونست یکی از نقاط عطف فیلم و این زیر-ژانر ابرقهرمانی باشه علنا به بخش دیگه ای از ایرادات فیلم منتهی شده و حتی اگه پرداخت سکانس ها رو هم قابل قبول فرض کنیم ، احتمالا مخاطبین کمتری از دلیل انجام این مبارزه و البته از پایان اون راضی هستن . فارغ از تمام این موضوعات، یکی از مواردی که در پیش نمایش ها تاکید ویژه ای بر اون بود ، سکانس دستگیری بتمن ، فرود سوپرمن و کندن ماسک بتمن بود که کاملا زائد و صرفا سکانسی معرکه برای جذب (فریب دادن) مخاطبان به سالن های سینما بود.

...

ben-affleck-and-henry-cavill-in-batman-v

...

سوپرمن : مردی از فولاد ، مقدمه ای خوب برای این اثر ظاهرا بزرگ بود اما خود فیلم نتونست انتظارات رو به شکل مناسبی برآورده کنه و بیشتر در حد مقدمه ای متوسط برای اثر بزرگ تر دیگه ای به نام لیگ عدالت با کارگردانی زک اسنایدرـه ؛ البته امیدوارم قسمت اول لیگ عدالت صرفا مقدمه ای برای قسمت دوم نباشه و به عنوان یک فیلم مستقل هم موفق عمل کنه . در هر صورت شروع فیلم همچون عنوانش با بتمن بود و گذشته این کارکتر و پایان فیلم با سوپرمن و آینده اون و باید دید آیا حضور دوباره این کاراکترها ارزش انتظار رو خواهد داشت...



نقد و بررسی فیلم ددپول Deadpool


ابرقهرمانی غیرمتعارف



 در سالی که گردهمایی و درگیری های متعددی بین ابرقهرمان ها بروز پیدا کرده بود ، ددپول به عنوان یک اثر مستقل و تقریبا تک نفره کار سختی برای خودنمایی داشت و موفقیتش تا این سطح بعید به نظر می رسید ؛ با این حال به جهت تمایز کافی بین این کاراکتر و سایر آثار ابرقهرمانی ، به تجربه ای نه شگفتی آور اما متفاوت در ژانر فرعی ابرقهرمانی تبدیل شد اگرچه همون طور که خود این کاراکتر چندین بار در طول فیلم بیان می کنه ، قهرمان نیست و تنها نقطه ای که به نوعی بر ویژگی قهرمانانه اون تاکید می شه در دیالوگی است که اعلام می کنه ؛ "می خوام آدمهای دیگه ای به سرنوشت من دچار نشن" .

...

deadpool-movie-image-ryan-reynolds-morena-baccarin

...

الفاظ رکیک و توامان شوخی های متعدد جنسی در کنار خشونت بالا و حتی نوع شکل گیری رابطه به اصطلاح عاشقانه ، ویژگی همذات پندارانه و دوست داشتنی از یک قهرمان رو حداقل برای بخشی از مخاطبین من جمله خودم به عنوان یکی از طرفداران این گونه آثار پدید نمیاره اما با این وجود ، ویژگی های دیگه ای توی فیلم قرار گرفته که به این راحتی نمی شه نادیده گرفت . از همون تیتراژ آغازین و نوع حرکت دوربین می شه به خلاقیت ، توجه به جزئیات و نگاه متفاوت فیلم پی برد . این افتتاحیه جذاب با تاکسی گرفتن کاراکتر اصلی تا مقصد ، رویارویی ناگهانی با خود مخاطب و نوع ورود به ماجرای اصلی فیلم تکمیل می شه خصوصا که سکانس اکشن ابتدایی تا نیمه های فیلم ادامه پیدا می کنه و با رفت و برگشت های چندباره و مناسب ، روندی نه ساختارشکن اما ضدکلیشه ای برای اثری ابرقهرمانانه پدید آورده.

...

13516_5

...

 مجموع سکانس اکشن ابتدایی با اینکه به واقع ویژگی متمایزی ارائه نمی ده ولیکن نحوه پرداخت این سکانس و نوع رفتار کاراکتر اصلی در این موقعیت ها ، همون طور که توامان از جدیت این سکانس ها و احتمال مردن این کاراکتر کم کرده ، خشونت گاها اغراق آمیزی رو به هم نمایش گذاشته ؛ با این حال این رفت و برگشت ها و اطلاع از گذشته کاراکتر ددپول در طول این سکانس اکشن ، به طور تدریجی دید بهتر و جامع تری نسبت به فرد پشت این ماسک ایجاد می کنه و دقیقا در اواسط فیلم یعنی زمانی که تبدیل شدن چهره این کاراکتر رو می بینیم ، این وجه همذات پنداری و دلایل رفتاری بیشتر توجیه پذیر می شه . اگرچه وقتی این سکانس اکشن به پایان می رسه ، روایت جذاب نیمه ابتدایی در ادامه به همون مسیر آشنا و نخ نما بر می گرده و تمهید دیگه ای برای متفاوت کردن نوع روایت داستان در نیمه دوم به کار گرفته نشده .

...

deadpool

...

موفقیت اصلی فیلم ددپول رو قطعا نه در خود وید ویلسون بلکه در وید ماسک دار یا همون ددپول باید جستجو کرد  و در سرتاسر فیلم ، محرک و بار اصلی روی این کاراکتره که خوشبختانه جذابیت هاش تا پایان ادامه پیدا می کنه . برای مقایسه جذابیت کاراکتر اصلی و ضعف مابقی عناصر داستانی به طور مثال نگاهی کنید به رابطه عاشقانه وید و ونسا که با انواع و اقسام رابطه های فیزیکی ! آغاز شد و کاملا ناگهانی وارد بخشی احساسی و دراماتیک شد و این رویکرد سطحی با کمی ناشی گری ممکن بود بیشتر از اونکه جدی و مهم جلوه کنه ، به کمدی ناخواسته تبدیل بشه . بالطبع در شرایطی این چنین نمی شه به بقیه کاراکترها از نقشهای منفی گرفته تا افراد نزدیک با کارکتر اصلی که چندان از سطح فراتر نمی رن خرده ای گرفت و تقریبا تمام کاراکترها صرفا به جهت همراهی با این کاراکتر قابل تحمل هستن . با این وجود نمی شه ویژگی های کاراکتر کلوسوس (مرد آهنی) رو نادیده گرفت که به لحاظ فیزیک و صدا کارکتر جذابی از آب دراومده و اخلاق مداری شعارگونه اون حتی در مقابل دشمنش ، رویه ای متضاد و جالب در مقابل کاراکتر ددپول ایجاد کرده.

...

df7f7cb58

...

تقریبا همون قدر که می شه در مورد آثار ابرقهرمانی مهم امسال نوشت و صحبت کرد ، ددپول هم این ویژگی و شایستگی رو داره . ویژگی مهم ددپول در اینجاست که عامدانه بر نکات و مسائلی تاکید کرده که اکثر آثار ابرقهرمانی از اون دوری می کنن و حضور بخشی از همین وجوه تمایز، برگ برنده این کاراکتر قرمزپوشه که حتی بعد از تیتراژ هم رابطش با مخاطب رو حفظ می کنه!



بازگشته از گور The Revenant


یک ماجراجویی متفاوت ، فقط همین !



*خطر لوث شدن داستان*


ایناریتو بعد از فیلم نسبتا خوب بِردمن و بازخوردهای مثبت اون ، اینبار فضایی کاملا متضاد و اثری چالش برانگیزتر از فیلم قبلی خودش رو به نمایش گذاشت . بازگشته ازگور قطعا یکی از دشوارترین پروژه های فیلمسازی در طول چند سال اخیره و عوامل سازنده تمام توان خودشون رو به کار بستن تا همه اجزای فیلم رو به طبیعی ترین شکل ممکن به مخاطب ارائه بدن ؛ در حقیقت علاوه بر تمام ویژگی های فنی ، برداشت های بدون کات و نوع قرارگیری دوربین در موقعیت هایی مانند پرتاب تیر به گلوی فردی که تا چند ثانیه پیش زنده بود ، مبارزه با خرس دیجیتالی که این دیجیتالی بودنش هرگز جلوه نمی کنه، خوردن ماهی زنده و در نهایت مبارزه پایانی که همگی به نوعی جذاب ترین لحظات فیلم رو تشکیل می دن ، موجب شده روند ماجراجویانه داستان به نبردی برای بقا تبدیل بشه که در هر لحظه ای از اون توامان امکان پایان زندگی و دلیل دوباره ای برای زندگی ایجاد می شه .

با این حال و علی رغم برخی نکات مثبت ذکر شده که بیشتر ستایش ها هم حول این محور می چرخه ، بازگشته از گور فیلم خوبی نیست و ایرادات اساسی به اون می شه وارد کرد چراکه در وهله اول جذابیت های بصری و سکانس های نمایشی فیلم بر خط داستانی برتری دارن . حرکتِ کند دوربین بر روی آب و در امتداد رود در اوایل فیلم و نمایش گوشه هایی از طبیعت در طول این ماجراجویی ، یکی از نقاظ ضعف مهم رو نشون می ده ؛ در واقع علی رغم اینکه کل فیلم در محیطی کاملا طبیعی می گذره و سختی زنده موندن در این شرایط و توامان کمک کنندگی خود طبیعت به انسان مدنظره اما نماهای جداگانه ای که از طبیعت نمایش داده می شه ، نه تنها موجب تقویت این حس نمی شه بلکه اصلا هیچ حسی رو القا نمی کنه و کل این محیط زیست می تونست به نوعی یکی از کاراکترها بشه اما علی رغم تمام تلاش ها این اتفاق رخ نمی ده و بیشتر در حد و اندازه موقعیتی صرف باقی می مونه که شاید اگه بیشتر اون هم ساختگی بود ، تفاوت چندانی پیدا نمی کرد .


خوشبختانه علی رغم کم دیالوگ بودن فیلمنامه و برعکس چیزی که شنیده بودم ، ریتم فیلم افت قابل توجهی نداره و حتی در نیمه دوم کشش بیشتری ایجاد می کنه خصوصا که کاراکتر هیو گلس به عنوان نقطه اصلی داستان ، بیشتر بر نمایش و بازی بیرونی با چهره و رفتارهاش استواره اما متاسفانه همین دیالوگ هایی هم که در طول فیلم بیان می شن نکته ای برای ماندگاری ندارن حتی جمله "انتقام برای خداست" هرگز اون قدر جدی نمی شه که اثرگذار عمل کنه اگرچه فارغ از کم مایه بودن شاکله داستان ، دو کاراکتر اصلی یعنی گلس و فیتز جرالد به خوبی و همراه با جدی تر شدن این ماجراجویی ، دو قطب فیلم رو تشکیل می دن که به نوعی تنها نقطه موفقیت داستانی این فیلمه . نکته قابل توجه و فرامتنی بازگشته از گور در اینجاست که کاراکتر دیکاپریو برای سومین بار بعد از کاراکترهای کاب و تدی با تصویرهای ذهنی از همسرش روبه رو می شه ؛ تصویرهایی که در اینجا با چندین فلش بک همراه شده ولیکن برخلاف دو فیلم "اینسپشن و جزیره شاتر" به سختی به کاراکتر چیزی اضافه می کنه خصوصا که حضور هوک (پسر گلس) و اتفاقی که رخ می ده نهایتا در لحظه تاثیری دراماتیک ایجاد می کنه و بازهم برخلاف تلاش فیلمساز ، اثرگذاری لازم رو در بطن ماجرا پیدا نمی کنه چون این رابطه پدر و پسری تا آخرین لحظه هم باورپذیر از آب درنمیاد .


با اینکه در اوایل به نظر میاد دیدگاه ضد سرخ پوستی بر فیلم حاکمه اما ایناریتو و دستیار نویسندش در طول مسیر داستان سعی می کنن دیدگاه متفاوت و واقعی استثمارگری اروپا رو به تصویر بکشن اگرچه در لحظه ای که قراره تنفر از این کاراکترها ایجاد و خوی غیر انسانی اونها نمایش داده بشه ، کاری که با دختر انجام می دن ، گرچه کم و بیش در ایجاد این حس موفقه اما وقتی این تمهید کلیشه ای رو با بلاهایی که حقیقتا به سرخ پوست ها وارد شده مقایسه می کنیم ، می شه متوجه شد که ایناریتو به شکلی زیرکانه به دنبال بیان بخشی از تاریخه و در عین حال هولناکی این واقعیت رو تا حد زیادی کاهش می ده .


با این حال چیزی که باعث می شه بازگشته از گور ، تیشه بر ریشه برخی جذابیت هاش بزنه دقیقا در نمای پایانیه ؛ در حقیقت پایان بندی فیلم کاملا مشخص می کنه که ایناریتو ایده جدی برای جمع بندی نداشته و شاید اگه فیلم چند ثانیه زودتر تموم می شد ، بازهم وضعیتی بهتر پیدا می کرد چراکه حرکت عجیب چشم کارکتر هیو گلس به سمت دوربین ، در وهله اول این کاراکتر و به طور کلی اثر رو در موقعیتی قرار می ده که نه تنها ربطی به ساختار و نوع شخصیت پردازی و روایت داستانی که پیش از این نمایش داده شد نداره بلکه در نقطه مقابلِ پایان بندی قابل قبول در بردمن ، اینبار نمای انتهایی حتی در نمادین ترین تفسیر ممکن هم همچنان بدون کارکرد و بیرون زده از فیلم جلوه می کنه و نمایی تحمیلی به مخاطبه .


در نهایت اگرچه بازگشته از گور تجربه ای مهم در سینمای دهه اخیره و نمی شه اون رو نادیده گرفت ، خصوصا که به یکی از فیلمهای محبوب سال 2015 تبدیل شد و علی رغم هزینه بالا ، فروش خوبی رو هم به دست آورد اما ایراداتی جدی داره که موجب شده لذت تماشای برخی لحظات و موقعیت های باورپذیر اون تبدیل به اثری خوب نشه و در نهایت این نکته رو می رسونه که لزوما تجربه ای سخت و طاقت فرسا، فیلم موفق و چشمگیری نخواهد شد.



*پیشنهاد می کنم فیلم مقایسه این اثر با آثار تارکوفسکی که چند روز پیش در اینترنت منتشر شد و در سایت کافه سینما هم موجود هستش رو حتما ببینید *