نـقـد فـیـلــم هـالــیوودی

نقد فیلم خارجی نقد فیلمهای هالیوودی سینمای هالیوود

نـقـد فـیـلــم هـالــیوودی

نقد فیلم خارجی نقد فیلمهای هالیوودی سینمای هالیوود

فراماشین Ex Machina


ورود به عرصه کارگردانی و ساخت فیلم شخصی ، پدیده ایه که شاید در طی سالیان اخیر بیشتر از هر زمان دیگه‌ای گسترش پیدا کرده ؛ اگرچه در بین افراد مختلف حوزه ی سینما ، ورود افرادی که فعالیتهاشون در گروه‌های فیلمنامه نویسی و کارگردانیه معمولا معقول تره . الکس گارلند هم که پیش از این تجربیاتی از جمله همکاری با دنی بویل در 28 روز بعد و مارک رومانِک در هرگز تنهایم نگذار رو به نام خودش ثبت کرده و به نظر نگارنده و برخلاف عموم بازتاب ها ، هیچ کدوم از اونها اثری خوب و چشمگیر نیست ، یکی از تازه ترین افراد سینمای آمریکا است که در زمینه کارگردانی هم ورود پیدا کرده . فرا ماشین برخلاف بیشتر نوشته های گارلند ، سیر رواییش در یک لوکیشن محدود شده و از این نظر شاید نیم نگاهی به یکی از کارهای خود اون یعنی دِرِد داشته ؛ با این تفاوت که فرا ماشین کاملا فارغ از اکشن و بر پایه دیالوگهای بین کاراکترها بنا شده.

گارلند در این جمع و جور ترین و در عین حال تعمق برانگیزترین فیلمنامه اش ، مسیرِ کم و بیش غیرقابل پیش بینی که برای داستانش در نظرگرفته ، گرچه بدون ایراد نیست اما از حس کنجکاوی برانگیزیِ بالایی برای دنبال کردن برخورداره ؛ خصوصا که این محدویت لوکیشن دقیقا در راستای تمرکز هر چه بیشتر بر داستان و مطمئن تر قدم برداشتن بوده .

در عین حال ، گارلند نشون داده که حتی روی وجه بصری هم دقت ویژه ای داشته و نکته ای که در سرتاسر سکانس های فیلم خود نمایی می کنه ، سیطره‌ی رنگها و نورپردازی دقیق و حساب شدست ؛ اگرچه شاید این وجه بصری همچون طبیعت مسحور کننده اطرف منزل ناتان ، به دلایل غالبا فرامتنی به کار گرفته شده.

فراماشین که از عنوان خود فیلم تا اسامی کاراکترهاش با هدفی از پیش تعیین شده انتخاب شده و نه صرفا اتفاقی یا از روی جذابیت ، در عین حال روی بسیاری از پیش آمدها و دیالوگ ها کاملا فکر شده عمل کرده و حتی شاید تمام دیالوگ ها با یک بار شنیدن (خوندن) ، به خوبی درک نشه .

 به طور کلی تلاش گارلند گرچه به لحاظ سینمایی به اثری ویژه تبدیل نشده ولی به لحاظ تفکراتی که دنبال می‌کنه بسیار گسترده و قابل واکاویه و نکته جدی تر فیلم زمانی خودش رو نشون می ده که نمای گرفته شده از ایوا و انسانهای اطرافش در پلان پایانی ، بازهم از پشت شیشه است و به نظر میاد برای گارلند جدا از میزان منطقی و باورپذیر بودن اتفاقاتی که در اواخر فیلم رخ می دن ، رسوندن ایوا و بالطبع داستان به این مرحله ، مهم ترین هدف بوده .


صعود ژوپیتر Jupiter Ascending

Jupiter Descending
سقوط ژوپیتر


واچوسکی ها برای نگارنده در مرتبه ای بالاتر از عموم فیلمسازان هم دوره خودشون قرار دارن اما با این حال ، اصولا نمی شه در مورد کیفیت آثار بعدی اونها چندان مطمئن بود ؛ این عدم اطمینان از روش کار سینوسی این برادر و خواهر نشات می گیره و نگاه به کارنامه کاری اونها ، این نکته رو بیشتر مشخص می کنه خصوصا که بعد از شاهکار اطلس ابری ، ایرادات و ناپختگی های فیلمِ حاظر بیشتر جلوه می کنه و البته در راستای دغدغه های اصلی واچوسکی ها هم نیست .
صعود ژوپیتر که داستانی ماجراجویانه و اکشن رو با رگه هایی از درام و رومانس تعریف می کنه ، متاسفانه در هیچ کدوم از بخش ها به توفیقی نمی رسه چراکه نه داستان ماجراجویانه به خوبی روایت می شه ، نه اکشن فیلم جذابه و نه درام و رومانسِ اثرگذاری وجود داره . داستان تازه و فضایی واچوسکی ها علاوه بر گسترش فیزیکیِ جهان هستی ، ظاهرا به دنبال معنا هم هست و جمله تبلیغاتی "جهانت را گسترش بده" دقیقا بر همین دو بعد تکیه می کنه اما جهان هستی نمایش داده شده جدا از بعضی جذابیتهای بصری، ویژگی مهم دیگه ای نداره و معناگرایی این بخش که بی شباهت به بخش سلاخی انسانها در اطلس ابری نیست هرگز برای مخاطب جدی نمی شه و حتی اثرگذاری اپیزود مذکور (نئو سئول) رو هم نداره ؛ البته نمی شه یکی از مهم ترین سکانس ها یعنی جایی که یکی از سفینه ها ، نمادی شبیه به نماد ساختگی موجودات فضایی از خودش به جا می ذاره رو هم نادیده گرفت .
واچوسکی ها که روزگاری با قسمت اول ماتریکس انقلابی در ژانر اکشن ایجاد کردن ، در اینجا بیشتر شبیه فیلمسازانی تازه کار و ذوق زده از میزان هزینه و جلوه های بصری هستن که در زمینه استفاده از اسلوموشن هم غالبا تقلیدهایی دم دستی به کار بستن و بدون در نظر گرفتن مبارزه نهایی در سیاره مشتری که کم و بیش قابل قبوله ، دیگر سکانس های اکشن به طور کلی نکته ای برای تماشای مجدد ندارن که نقطه ای ناامیدکننده برای یه اثر اکشنه . 
زمانی که ژوپیتر در پایان فیلم به صاحب زمین بودنش اشاره می کنه ، بیشتر از اونکه تکمیل کننده داستان و سرنوشت این کاراکتر باشه ، به نظر میاد به بار کمدی فیلم اضافه شده ، بخشی که نتونسته کمک خاصی به بهتر شدن فیلم بکنه و حتی یکی از بهترین ایده های فیلم تحت نقد بوروکراسی اداریِ حاکم که برای جوامعی مثل ما بیشتر هم قابل درکه ، در بطن اثر جایی پیدا نکرده و به پختگی نرسیده . بازنگری در مورد کاراکترها و بازی ها به نتیجه قابل توجهی ختم نمی شه ، با این وجود و علی رغم ایراداتی که بعضا به بازی ادی ردماین (لرد بالم) گرفته شده ، تغییر در لحن صدای اون رو با توجه به کاستی های پردازش شخصیت ، جالب توجه ارزیابی می کنم چراکه نوع صحبت کردن اون بیشتر از کاراکترش ماندگاری داره .      

برخی آثار ممکنه با برطرف کردن چند مشکل به اثری خوب تبدیل بشن اما مشکل صعود ژوپیتر بیشتر از اینهاست ؛ اثر واچوسکی ها به مثابه فیلمی بزرگ ولی به واقع سطحیه و علی رغم سر و شکل استاندارد ، جذابیتهای بصری فیلم به جذابیت های درونی منتهی نمی شن و در نهایت مخاطب با اثری طرفه که نه تنها لذت مورد انتظار از تماشای فیلمی اکشن و ماجراجویانه رو نداره بلکه داستان و فلسفه وجودی فیلم هم اهمیتی پیدا نمی کنه .