ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
ورود به عرصه کارگردانی و ساخت فیلم شخصی ، پدیده ایه که شاید در طی سالیان اخیر بیشتر از هر زمان دیگهای گسترش پیدا کرده ؛ اگرچه در بین افراد مختلف حوزه ی سینما ، ورود افرادی که فعالیتهاشون در گروههای فیلمنامه نویسی و کارگردانیه معمولا معقول تره . الکس گارلند هم که پیش از این تجربیاتی از جمله همکاری با دنی بویل در 28 روز بعد و مارک رومانِک در هرگز تنهایم نگذار رو به نام خودش ثبت کرده و به نظر نگارنده و برخلاف عموم بازتاب ها ، هیچ کدوم از اونها اثری خوب و چشمگیر نیست ، یکی از تازه ترین افراد سینمای آمریکا است که در زمینه کارگردانی هم ورود پیدا کرده . فرا ماشین برخلاف بیشتر نوشته های گارلند ، سیر رواییش در یک لوکیشن محدود شده و از این نظر شاید نیم نگاهی به یکی از کارهای خود اون یعنی دِرِد داشته ؛ با این تفاوت که فرا ماشین کاملا فارغ از اکشن و بر پایه دیالوگهای بین کاراکترها بنا شده.
گارلند در این جمع و جور ترین و در عین حال تعمق برانگیزترین فیلمنامه اش ، مسیرِ کم و بیش غیرقابل پیش بینی که برای داستانش در نظرگرفته ، گرچه بدون ایراد نیست اما از حس کنجکاوی برانگیزیِ بالایی برای دنبال کردن برخورداره ؛ خصوصا که این محدویت لوکیشن دقیقا در راستای تمرکز هر چه بیشتر بر داستان و مطمئن تر قدم برداشتن بوده .
در عین حال ، گارلند نشون داده که حتی روی وجه بصری هم دقت ویژه ای داشته و نکته ای که در سرتاسر سکانس های فیلم خود نمایی می کنه ، سیطرهی رنگها و نورپردازی دقیق و حساب شدست ؛ اگرچه شاید این وجه بصری همچون طبیعت مسحور کننده اطرف منزل ناتان ، به دلایل غالبا فرامتنی به کار گرفته شده.
فراماشین که از عنوان خود فیلم تا اسامی کاراکترهاش با هدفی از پیش تعیین شده انتخاب شده و نه صرفا اتفاقی یا از روی جذابیت ، در عین حال روی بسیاری از پیش آمدها و دیالوگ ها کاملا فکر شده عمل کرده و حتی شاید تمام دیالوگ ها با یک بار شنیدن (خوندن) ، به خوبی درک نشه .
به طور کلی تلاش گارلند گرچه به لحاظ سینمایی به اثری ویژه تبدیل نشده ولی به لحاظ تفکراتی که دنبال میکنه بسیار گسترده و قابل واکاویه و نکته جدی تر فیلم زمانی خودش رو نشون می ده که نمای گرفته شده از ایوا و انسانهای اطرافش در پلان پایانی ، بازهم از پشت شیشه است و به نظر میاد برای گارلند جدا از میزان منطقی و باورپذیر بودن اتفاقاتی که در اواخر فیلم رخ می دن ، رسوندن ایوا و بالطبع داستان به این مرحله ، مهم ترین هدف بوده .