نـقـد فـیـلــم هـالــیوودی

نقد فیلم خارجی نقد فیلمهای هالیوودی سینمای هالیوود

نـقـد فـیـلــم هـالــیوودی

نقد فیلم خارجی نقد فیلمهای هالیوودی سینمای هالیوود

بابادوک Babadook


نقد و بررسی فیلم

بابادوک  Babadook   



http://s4.picofile.com/file/8164819418/Babadook.jpg


*خطر لوث شدن داستان*


بابادوک که باید عنوان ناجی سینمای ترسنک سال رو بهش نسبت داد ، علی رغم اینکه شاید به عامه پسندی و لذت بخشی فیلمی مثل احضار روح (The Conjuring) نباشه اما یکی از ماندگارترین تجربه های این ژانر سینماییه (حداقل در سالیان اخیر) و در وهله اول برعکس بیشتر آثار مشابه ، از عنوان جالب و وسوسه برانگیزی برخورداره، عنوانی که به نوعی بر کتاب بد ( Bad Book ) هم تاکید داره .
بابادوک من رو تا حدی به یاد فیلم دلهره آور Hide & Seek می انداخت ، چرا که هر دو فیلم به شکلی ترسناک و یا با تاکید بر عامل ترسناک شروع نمی شن بلکه در زمینه آشنایی و پرداخت کاراکترهاشون گام برمی دارن و عامل ترسناک داستان به نوعی در یکی از کاراکترها ریشه داره و رابطه پدر و دختری اون فیلم نسبت نزدیکی با مادر و پسری در اینجا داره . بابادوک اولین جرقه ترسناک رو در دقیقه ۱۰ می زنه و حتی بعد از اون ، بازهم شتاب چندانی برای ایجاد جدی ترس نداره ؛ چراکه برخلاف جریان اخیر سینمای ترسناک که معمولا کاراکترهای تیپیکال رو درموقعیتهایی ترسناک قرار می داده ، بر شخصیت پردازی و ایجاد موقعیت های درام و حتی روانشناسانه استواره و ژانر ترسناک فیلم به نوعی کامل کننده این بخشه تا جایی که اکثر مخاطبها ، عامل ترسناک فیلم رو دارای حضور ذهنی می دونن تا واقعی .
جنیفر کنت ( نویسنده و کارگردان ) که پیش از این ، نسخه کوتاه این فیلم رو ساخته بود (۱)، عروسک مورد تنفر پسر رو به کاراکتری زنده ( البته مونث ) تبدیل کرد ؛ درنسخه فعلی فعلی جدا از تغییر جنسیت ، با کتاب فوق العاده ای که برای این موجود طراحی شده ، حس ترس با قدرت تمام نهادینه می شه تا جایی که شاید بعید باشه که در ادامه فیلم و سکانس های داخل خونه، این حس بر مخاطب غالب نشه .
دیدن لباس بابادوک در اداره پلیس و محصور بودن آملیا در خونه ( ذهن ) شاید بتونه از جمله دلایل خیالی بودن این موجود رو تقویت کنه و نکته مهمتر این بخش ، کتاب آقای بابادوک هستش که با گذشته کاری آملیا ارتباط داره ؛ مخصوصا که خود فیلمساز هم در مصاحبه هایی که انجام داده ، دقیقا بر همین خیالی بودن و وجه تمثیلی این موجود صحه گذاشته اما بدون در نظر گرفتن فیلم کوتاه مرجع که این کاراکتر واقعی بود ، در برخی سکانس ها کاراکتر بابادوک قطعا چیزی ورای خیالات به نظر می رسه ، با این وجود پایان فیلم که در نسخه کوتاه هم در شمایل به مراتب پیش پاافتاده تری وجود داشت ، پایان بندی کم و بیش ساده انگارانه ای رو به وجود آورده و حتی رام کردن این کاراکتر در زیرزمین به نشانه آرام کردن ذهن خود آملیا ، برقراری تعادل و یا تفاسیری از این دست ، کمک چندانی به قابل قبول شدن این اختتامیه نکرده و احتمالا اگر مخاطبی فیلم رو ضعیف بدونه از همین پرداخت هیولا نشأت می گیره و این نکته ثابت می کنه که جنیفر کنت هنوز هم تا اندازه ای در پرداخت کامل این موجود نیاز به تفکر داشته و به جمع بندی درستی از اون نرسیده .

بابادوک در مجموع برای من یکی از ترسناک ترین تجربه های سینمایی بود و نکته متمایزکننده اولیه اون ، حضور یک زن در مقام نویسنده و کارگردانیه و نتیجش ، اثریه که با کارگردانی جدی ، فیلنامه ای شخصیت محور ، بازی های خیره کننده دو بازیگر اصلی ، فضاسازی هوشمندانه و هیولایی ترسناک اجین شده و علی رغم محتوایی کم و بیش تکراری ، مسیری شخصی برای خودش ایجاد کرده که اثرگذاری اون رو افزایش داده .


(1) جنیفر کنت در سال ۲۰۰۵ فیلم کوتاهی با نام هیولا (Monster) رو ساخته بود که اون هم در حد و اندازه های خودش کار ترسناکیه .

طلوع سیاره میمون ها


نقد و بررسی فیلم

 

Dawn of the Planet of the Apes طلوع سیاره میمون ها 

  

 

خیزش سیاره میمون ها در سال 2011 جدا از خوش ساختی و سرزندگی ، دیدگاه و توقع تازه ای رو نسبت به فیلمی غیرانسان محور ایجاد کرد و حالا طلوع سیاره میمون ها این دیدگاه رو به سطح تازه ای رسونده که شاید در قسمت بعدی در سال 2016 هم سطح متفاوتی پیدا کنه . با سپرده شدن کارگردانی این قسمت به فرد خوش سابقه ای چون مت ریوز . طلوع سیاره میمون ها به یکی از بهترین اثار علمی تخیلی چند سال اخیر تبدیل شده چراکه بر کاراکتری قدرتمند استواره ، سزاری که جدا از واقعیت خیره کننده بصری و بازی فوق العاده اندی سرکیس ، پیشرفت قابل ملاحظه ای در پرداخت داشته و اینبار آنچنان دقیق شخصیت پردازی شده که اهداف ، حرکات و صحبت های حساب شده اون، نه تنها کاراکترهای فیلم های اکشن ، بلکه بهترین های سال رو به چالش می کشه .

طلوع که افتتاحیه ای کم و بیش آشنا و حتی کلیشه ای داره ، با موسیقی ملایمی که در پس زمینه اون نواخته می شه به نظر میاد هدف متفاوتی در سر داره. در نگاهی کلی و در نقطه مقابل خیزش سیاره میمونها که کاراکترهای انسانی به خصوص درنیمه اول حضور جدی داشتن ، طلوع با گسترش خانواده میمون ها و نمایش جزئیات ، روند متفاوتی رو طی می کنه . علی رغم اینکه در اینجا ، کاراکترهای انسانی خیلی جدی و فراموش ناشدنی نمی شن اما تلاش های قابل قبولی برای پذیرش اونها صورت گرفته و کاراکتر دریفوس ( گری اولدمن ) و میمون کوبا دقیقا در نقطه مقابل همدیگه قرار گرفتن که هدف هر دوی اونها کاملا باورپذیره و نکته ارزشمندی که فیلمنامه نویس ها ازش غافل نشدن ، پرداختن به قسمت اوله که با ورود به اون خونه ، پیوند دو فیلم محکم تر و احساس مخاطب بیشتر میشه  .                                                                               

 طلوع بیشتر بر هیجان و کمتر بر اکشن استواره ؛ با این حال سکانس حمله میمونها با وجود فیلمبرداری و نورپردازی بسیار خوب به همراه درک درست کارگردان از اکشن شبانه ، سکانس تماشایی رو رقم زده و دنبال کردن این نبرد از دید هر دو گروه انسانها و میمونها اثرگذاری اون رو بیشتر کرده .

در مجموع و به مانند بقیه آثار مشابه و در عین حال متفکرانه ، سیاره میمونها چه تحت عنوان خیزش و چه طلوع، بر نظریه داروین استواره ، با این تفاوت که تاکید بر انسانیت داره تا انسان بودن .





نگهبانان کهکشان Guardians of the Galaxy


نگهبانانی سطحی اما دوست داشتنی


نگاهی به فیلم 

نگهبانان کهکشان Guardians of the Galaxy




جهت مشاهده به لینک زیر مراجعه کنید :


آریامووی



چگونه اژدهای خود را تربیت کنید


چگونه تو را تربیت می کنند ...

 

شاید به هنگام تماشای قسمت اول چگونه اژدهای خود را تربیت کنید ، ساخت قسمت های بعدی خیلی لازم و محتمل جلوه نمی کرد اما دریم ورکس از همون موقع ، تصمیم خودش رو برای قسمت های دوم و سوم گرفته بود و حالا اینبار ، ساخت قسمت بعدی برای اکران 2017 تقریبا قطعیه ؛ علی رغم اینکه محصول تازه و سریالی دریم ورکس در حد بهترین ها کارهای این کمپانی همچون دو قسمت ابتدایی شرک و پاندای کونگفوکار نیست اما همین که می تونه مخاطب رو وارد دنیای شخصی و منحصر به فردش بکنه خودش غنیمته ؛ به ویژه در این چند سال اخیر که سینمای انیمیشن با افت قابل توجهی رو به رو بوده  .

دیان دِبلُیس ، کارگردان و نویسنده چگونه اژدهای خود را تربیت کنید ، تلاش کرده فصل افتتاحیه رو به مانند قسمت قبل و با دیالوگ هایی مشابه آغاز کنه ، با این تفاوت که قاعدتا در تضاد با قسمت اول خبری از جنگ نیست و بالطبع دیگه غافلگیری در شروع فیلم وجود نداره .

نمی شه منکر این شد که دبلیس تونسته داستان جذاب و پر اکشنی رو پدید بیاره و علاوه بر اون ، کمبود رابطه عاشقانه در قسمت اول رو اینبار از ابعاد مختلف تا حدی جبران کرده اما نمی شه منکر این هم شد که به واقع در پایان فیلم ، ویژگی خاصی به شخصیتها افزوده نمی شه مخصوصا که داستان هایی همچون پیدا کردن خانواده گمشده ، رئیس شدن و حتی مفاهیمی مثل مسئولیت پذیری اون هم به این شکل ، برای انیمیشن های امروزی که مخاطبان جدی بزرگسال داره کمی جای ناامیدی باقی می ذاره .

بخش قابل توجهی از زمان چگونه اژدهای خود را تربیت کنید 2 به سکانس های هوایی تعلق داره ، تا حدی که در این قسمت می شه گفت کاراکترها بیشتر از اونکه روی زمین باشن ، در حال سیر در آسمان هستن و همچون قسمت اول ، اکشن های فیلم چه با چاشنی طنز و چه با چاشنی نبرد به خوبی پرداخت شدن و باز همچون فیلم اول با اژدهای غول پیکری ( اینبار دو تا ) طرفیم که به قول جیمز براردینلی "شبیه به فراری هایی از فیلمی گودزیلایی هستن" ؛ ولی هیچ کدوم از لحظات ورود این دو هیولا ، غافلگیری و ترسناکی سکانس ورود هیولای فیلم اول رو نداره . رنگ آبی به عنوان عنصر برتر در اینجا هم خودنمایی می کنه و سکانس استفاده از این رنگ در اژدهایِ هیکاپ یا همون نایت فیوری ( خشم شب ) ، مخاطب رو به یاد یکی از سکانس های مهم فیلم گودزیلا 2014 میندازه .

 دریم ورکس امسال علاوه بر این فیلم ، اثر قابل قبولی به اسم آقای پیبادی و شرمن رو هم عرضه کرد که علی رغم کمبود داستان ، از خلاقیت های خوبی برخودار بود و حالا با مهم ترین اثرش به همراه ستایش ها و فروشی که بالاتر از بقیه آثار انیمیشینی سال بوده، می تونه چشم به مراسم آخر سال بدوزه ؛ اگرچه به واقع با وجود رقیبی قدرتمند همچون فیلم لگو ، شانس چندانی برای بقیه آثار انیمیشن باقی نخواهد موند .