نـقـد فـیـلــم هـالــیوودی

نقد فیلم خارجی نقد فیلمهای هالیوودی سینمای هالیوود

نـقـد فـیـلــم هـالــیوودی

نقد فیلم خارجی نقد فیلمهای هالیوودی سینمای هالیوود

The Raven کلاغ



تنها فردی که می تونه جلوی یه قاتل سریالی رو بگیره

همونیه که الهام بخش اون شده

 

 

جیمز مک تیگ کارگردانیه که در سال 2005 با ساخت فیلم فوق العاده ی وی به نشانه ی انتقام ، هم از سایه ی دستیار کارگردانی تونست بیرون بیاد و خودش رو به عنوان یه کارگردان کاربلد نشون بده و هم واچوفسکی ها دوباره سر زبون افتادن . مک تیگ در سال 2009 هم ، فیلم خوب نینجای قاتل رو ساخت که یکی از بهترین ها در زمینه ی فیلمها ی نینجا بود .


فیلم در مورد ادگار آلن پو ، نویسنده داستان های کوتاه و شاعر آمریکایی است که اتفاقا در حوزه ی فعالیت خودش یکی از بزرگان ادبیات آمریکا محسوب می شه و حتی بر افراد برجسته ی کشورهای دیگه هم در حوزه ادبیاتیش تاثیرش رو گذاشته و عنوان فیلم یکی از معروفترین اشعار اوست .

 همون طور که نوشتم ، کلاغ در مورد شخصیتی واقعی است و جالبه بدونید اتفاقاتی که برای این کاراکتر از قبیل مردن همسرش ، افسردگی هاش ، کتاب های نوشته شدش ، دائم الخمر شدنش ، کار در روزنامه و حتی مرگ در تنهایی و در حالتی جنون آمیز تماما اتفاقاتی است که برای ادگار آلن پوی واقعی افتاده اما خوب شما با توجه به نوع روایت و داستان هایی که در فیلم اتفاق می افته نباید انتظار یه فیلم بیوگرافی داشته باشید .

نوع روند ماجراها طوریه که تقریا توی تمام مدت فیلم مخصوصا در نیمه ی دومش ، از ریتم نمی افته اما فیلمنامه ی نوشته ی بن لیوینگستون و هانا شکسپییر ، دارای ضعفهایی است که اجازه نداده کلاغ با وجود نقاط مثبت فراوان به یکی از بهترین آثار سال تبدیل بشه .

نوع شخصیت پردازی کاراکترها در لبه ی تیپ و شخصیت قرار گرفته که به یُمن بازی های خوب تقریبا تمامی بازیگرها ، نه تنها در تیپ نموندن بلکه به سمت شخصیت حرکت کردن اما در این بین نوع پردازش کاراکتر آلن پو ، به شکلی انجام شده که مخاطب اگر چه در طول مدت زمان فیلم همراهش می شه و حتی خود کیوزاک هم بعد از مدت ها نبودن در جلوی دوربین تونسته بازی قابل قبولی ارائه کنه اما اهمیت خاصی هم برای مخاطب پیدا نمی کنه یعنی آلن پو ، توی یک سوم ابتدایی آدم بی خاصیتی نشون داده می شه و از زمانی که سر و کله قاتل فیلم به میون میاد ، نشون داده می شه که آلن می تونه آدم مفیدی هم باشه ؛ به نظر من اگه به جای اینکه فیلمنامه نویس ها سعی می کردن ، ادعای واقعی بودن این داستان رو داشته باشن ، به خلق یک کاراکتر جداگانه و با ویژگی های ذاتی خودش میزدن ، هم دستشون بازتر می شد ، هم کمتر می شد انتظار داستانی در حد و اندازه های کتاب های آلن پو رو داشت ؛ شاید هم عوامل فیلم سعی داشتن با استفاده از اسم پو ، مخاطبین بیشتری رو به سینما بکشن اما متاسفانه کلاغ حتی موفق نشد هزینه 26 میلون دلاری خودش رو جبران کنه .


 اساسا کلاغ فیلمی ماجرا محوره اما در هر حال شخصیتها آنچنان که باید پرورش پیدا نکردن تا جایی که میشه گفت دیالوگ های فیلم فقط زمان هایی جذاب دراومدن که کاراکترها در مورد قتل ها صحبت می کنن و صحبت های شخصی کاراکترها خیلی چنگی به دل نمی زنه ، تا جایی که بعید می دونم دیالوگ های پو در مورد همسرش مخاطبی رو تحت تاثیر قرار بده.

در کلاغ با قاتلی طرفیم که با الهام از کتاب های پو قتل ها رو برنامه ریزی می کنه ، تو فیلم هم با سکانسی طرفیم که مقتول در حال مردنه ، هم جسد یه سری مقتولین پیدا می شه و حتی در مهم ترین بخش فیلم به همراه امیلی ، شکنجه شدن رو تجربه می کنیم که البته می شه گفت همه ی این موارد باورپذیر دراومده اما وجود این طیف متنوع در برخورد با مقتولین ، باعث شده مخاطب کمی در نحوه ی رویکرد سازندگان مخصوصا در یک سوم انتهایی دچار سردرگمی بشه .

کلاغ به لحاظ موارد فنی اثری است قابل دفاع که باعث شده مخاطب در درون حوادث فیلم قرار بگیره و از اونها لذت ببره ؛ البته در این بین نقش کارگردانی همچنان خوب مک تیک غیر قابل انکاره . فضاسازی هم چه به لحاظ مکانی و زمانی و چه به لحاظ ایجاد حس تعلیق ، ملموس و موفقه ؛ سکانس اسلوموشن شده سوار سیاه در جنگل هم از سکانس های خاص و بدیع فیلمه ، اگرچه در ادامه تقریبا هدر می شه.

یکی از ویژگی های کلاغ ، در تکاپو قرار دادن مخاطب برای کشف قاتل تا انتهای فیلمه و هر چه قدر جلوتر می ره ، بیننده بیشتر قاتل رو حرفه ای و دست نیافتنی می بینه البته نمی شه کتمان کرد که تقریبا غیرممکنه کسی بتونه قاتل رو حدس بزنه و در عین حال به دلیل روند اقتباسیِ پراکنده ی قاتل از کتاب ها ، مخاطب امکان نداره بتونه حرکت های بعدی قاتل رو حدس بزنه و سعی هم نشده مخاطب فکر چندانی بکنه ؛ چون نتیجه خاصی نداشته و در عوض ترجیح داده شده تا از دیدن یه اثر تریلر لذت ببره ؛ اگرچه قاتل به تصویر کشیده در پایان در حد اون پیش زمینه ها نیست اما حس پست بودن و تنفر از اون به خوبی ایجاد میشه تا سکانس پایانی ( منهای پلان پایانی ) مخاطب رو از سرانجامِ اثر راضی کنه.



نکته حاشیه ای :

فردی که در فیلم با تبر بزرگ به دو نیم تقسیم می شه ، فردی است به نام روفوس ویلموت گریزوُلد که این شخص در عالم واقع ، بعد از مرگ پو ، اون رو انسانی مست و دیوانه خوند ، نویسندگان با قرار دادن این سکانس ، به نوعی از این فرد انتقام گرفتن 

( به نقل از IMDB )


  

 

The Lorax لوراکس


نقد و بررسی فیلم

دکتر سئوز : لوراکس Dr. Seuss : Lorax 




سال 2012 به لحاظ انیمیشن سال پر و پیمونیه اما شاید با قاطعیت نشه عنوان فوق العاده رو به یکی از این انیمیشن ها داد ، شجاع که ظاهرا اونقدر که باید ، فیلم خوبی نبود و از بین کارهای باقیمونده به نظرم پارانُرمن شانس بیشتری برای گرفتن این عنوان و بهترین شدن رو داره .

دکتر سئوز : لوراکس ، دومین فیلم بلند سینمایی تماما انیمیشن شرکت Illumination Entertainment بعد از من نفرت انگیزه که قسمت دومش هم اتفاقا در راهه . نکته ی جالب در مورد انیمیشن های این شرکت اینه که به دلیل این که سرمایه های زیادی نداره ، بودجه ی کارهاش رو کم می گیره تا سود قابل توجهی نصیبش بشه ، مثل همین کار که با بودجه ی 70 میلیون دلاری ، نزدیک به 5 برابر هزینش فروش داشت .

با این که من نفرت انگیز به لحاظ آمار و ارقام نسبت به لوراکس موفقتره اما به شخصه لوراکس رو به من نفرت انگیز ترجیح می دم ؛ البته این شرکت انقدر از شخصیت های مینیون ( موجودات زرد رنگ ) اثر قبلیش خوشش اومده که هم توی تیتراژ ازش استفاده کرد و هم زمانی که تد داره موارد مورد نیاز برای دیدن وانسلر رو بر می داره توی کشو ، یه مجسمه کوچک از مینیون ها هم هست .

فیلم مقدمه ی خاصی نداره ، در واقع از اولین سکانس مشخص می شه فیلم می خواد در مورد چه چیزی حرف بزنه اگر چه شاید بهتر بود کاراکتر لوراکس در ابتدای فیلم مثل کاراکترهای جغد انیمیشن رنگو ، فقط دعوت به دیدن یه داستان جذاب می کرد تا هدف فیلم رو گفتن .

شروع فیلم با یک سرود دسته جمعی جذاب ادامه پیدا می کنه ؛ چند وقتی می شد که توی انیمیشن ها ندیده بودم موزیک تا این حد وارد شده باشه و انیمیشن ها انقدر بزرگسالانه شده بودن که بعضا بچه ها رو فراموش کرده بودن ؛ با این که می شه زمان بعضی سرودها رو کاهش داد اما در کل تمام سرودهای فیلم به جز زمانی که وانسلر برای اولین بار داخل جنگل میشه ، حداقل برای یکبار جذابیت و نشاط خاصی رو برای مخاطب ایجاد می کنن .

یکی از مواردی که به فیلمنامه نویس ها کمک کرده تا اثر رو بهتر جلوه بدن ، داشتن دو کاراکتر اصلیه که در واقع به نوعی مکمل همدیگن ؛ همین عاملی شده تا در سرتاسر فیلم ، طراوت و عدم افتادگی ریتم حاکم باشه اما مطمئنا باعث شده کاراکتر اصلی تر فیلم که به نوعی تد ه در ذهن حتی بچه ها ماندگار نشه .

یکی از موارد لازم فیلم ، تعدد شوخی هایی که در سرتاسر فیلم وجود داره ، یعنی سازندگان مخصوصا توسط ماهی ها و خرس ها ، طیفی از انواع و اقسام کارها رو برای هر چه جذاب تر شدن اثر انجام دادن که باعث شده ، تجربه ی دیدن و لذت بردن از فیلم دو چندان بشه اگر چه شوخی هایی که توسط ماهی و خرس ها اتفاق می افته ، فقط در لحظن و فورا تموم می شن ، در کل سازندگان از کاراکترها و موارد موجود در سکانس ها سعی کردن بهترین استفاده رو ببرن و همون قدر که خوب تونستن توسط کاراکتر لوراکس و جونورها لحظات کمدی ایجاد کنن ، در بخش دوم هم با وجود کاراکترهای مادربزرگ و رئیس شهر ، لحظات کمدی متفاوت دیگه ای خلق کردن اگر چه در کل شوخی های بخش مربوط به کاراکتر تد ، مثل خود اون بخش ، قوی تر از بخش وانسلره .

لوراکس اگر چه حرف های جدی برای زدن داره اما این حرف ها به دلیل غالب کودکانه ی فیلم ، بیشتر به شکلی کودکانه پسند بهش نگاه شده ، البته در هر صورت لوراکس در بخش محتوایی نسبت به من نفرت انگیز جهش ویژه ای داشته .

نوع روند فیلم جز یک مورد زیرکانه ( تلقین هیولا بودن وانسلر و قدرت مند بودن لوراکس) تقریبا کودکانه و غیرقابل رقابت با آثار جدی انیمیشنیه ، یکی از سکانس هایی که بیشتر کودکانه بودن فیلم رو نشون میده جایی که مادر تدی ، می خواد تدی رو فراری بده ، با ماشین خودش و مثلا با تدی فرار می کنه و بعد نشون می ده که اون فقط یه عروسک بوده و تدی در حال فراره ؛ مطمئنا همچین سکانسی حسابی بچه ها رو غافلگیر و هیجان زده می کنه .

به لحاظ ویژگی های بصری ، لوراکس به شدت با نشاط و زیبا طراحی و اجرا شده و باید کارگردانی هنری فیلم رو ستود و طراحی کاراکترها و صداپیشه ها هم همخونی لازم رو در جهت فیلم دارن و کمبود خاصی وجود نداره و در کل وجود موارد ذکر شده ، باعث شده لوراکس حتی اگه جزء بهترین ها هم نباشه اما کاری است دوست داشتنی و قابل دفاع .

 

Journey 2 : Mysterious Island



?Who's up for an Adventure



نقدو بررسی فیلم

سفر 2 : جزیره اسرارآمیز  Journey 2 : Mysterious Island


سفر به جزیره اسرارآمیز شروع خوبی داره و کارگردان قصد داشته از همین ابتدا ماجراجو بودن کاراکتر شان (جاش هاچرسون) رو به مخاطب القا کنه ؛ علی رغم وجود مسائل کلیشه ای که در همون دقایق ابتدایی خودنمایی می کنه اما خوشبختانه فیلم مقدمه ی کوتاهی داره و سریع تر از اونچه که فکرش رو می کنید وارد داستان اصلی ( شروع سفر ) می شه چراکه با توجه به فقدان فیلمنامه ای جدی ، این مقدمه کوتاه به جذابیت ممتد فیلم کمک کرده.

فیلمهایی از این دست کلا کاراکترهای کمکی دارن و این فیلم هم از این قاعده مستثنی نیست . در ادامه دو نفر دیگه به جمع پسر و پدر اضافه می شن . همون لحظه که کاراکتر کایلانی ( وِنِسا هاجنز ) و توامان واکنش شان رو می بینیم ، فیلم دچار کلیشه ی اپیدمیکی می شه که در ادامه بیشتر توضیح می دم .

گیر کردن این گروه 4 نفره در طوفان و ورودشون به این جزیره علی رغم جذابیت های بصری مثل پلان های اسلوموشن شده ، اما کمی زیادی تحملیه یعنی انگار کارگردان به زور اونها رو توی طوفان انداخته ، چند وقت پیش همین فیلم جدید سفرهای گالیور با بازی جک بلک رو دیدم ؛ به نظرم ورودش به گردآب هیجان انگیزتر و بهتر بود .

در دقایق اولیه ی ورود گروه به جزیره ، با کاراکتر جدیدی یعنی پدربزرگ شان با بازی مایکل کین رو به رو می شیم . کاراکتر پدربزرگ سعی شده هم حرفه ای و هم بامزه دربیاد اما میزان شوخ طبعی این کاراکتر کمی بیش از حده و تیکه های کاراکتر هنک (دواین جانسون) به اون بامزه تر دراومده ، خوشبختانه نویسندگان سعی نکردن به رابطه ی شخصی بین پدریزرگ و نَوَش بپردازن و بجز چند تا دیالوگ چیز دیگه ای نمی شنویم و مطمئنا اگه تعداد این دیالوگ ها و صحبت ها از گذشته به شکلی کلیشه ای ادامه پیدا میکرد حسابی فیلم رو بی رمق می کرد .

همون طور که انتظار می رفت کیفیت جلوه های بصری ، نسبت به فیلم سفر به مرکز زمین محصول 2008 بهتر و طبیعی تر شده و اگرچه همچنان به دلیل وسعت فضاها و زیاد نبودن بودجه برای خلق یه اثر با جلوه های گیرا ، کمبودهایی داره اما سکانس های فیلم به دلیل اجرای خوب چه توسط مسئولین جلوه های کامپیوتری و چه توسط فیلمساز ، هیجان لازم رو دارن البته این نکته رو هم باید درنظر داشت که سکانس های هیجانی فیلم مخصوصا فصل پایانی علی رغم اینکه خوب از کار دراومدن اما با توجه فضای فانتزی حاکم بر کار و این که حتما کاراکترها در لحظه ی آخر نجات پیدا می کنن ، اضطراب خاصی رو ایجاد نمی کنن و در این بین سکانس ویرانی جزیره ، کم و بیش تداعی کننده فیلم 2012 است  .

ایده های فیلم در طراحی موجودات و فضای جزیره به شکلی نیست که مخاطب رو شگفت زده کنه حتی می تونم بگم اکثرا ایده های ساده ای هستن اما در حدی که بتونه اسباب لذت و همذات پنداری با کاراکترها در موقعیت ها رو فراهم کنه موفق عمل کرده .

یکی از مسائل به شدت نخ نما شده و حتی تاحدی آزاردهنده در فیلمهای این چنینی ، نگاه سطحی به مسئله عشقه که معمولا پسر با اولین نگاه ، عاشق دل خسته ی دختر می شه و در ادامه سعی می کنه برای جلب توجه دختر زیبا ، هر کاری کنه تا جایی که در پایان فیلم خود دختر به سمت پسر میاد ، این مسئله در فیلمنامه این فیلم هم به همین شکل سطحی بهش پرداخت شده اما حضور در یک فضای جالب ( جزیره ) و وجود اتفاقات جالب تر ، باعث شده این رابطه حداقل آزاردهنده درنیاد .

یکی از دلایل جذابیت فیلم قطعا حضور موثر و موفق دواین جانسون در نقش هنک ه . در نقد سریع وآتشین 5 هم گفتم که ازش خوشم میاد و تو کارهای اکشن و کمدی درخشش خوبی داره . وِنِسا هاجنز هم علی رغم روند کلیشه ای کاراکترش ، هم بهتر از جاش هاچرسون بازی کرده و هم کاراکترش قابل قبول تر دراومده . لوییس گازمن هم در نقش گاباتو ، به خوبی تونسته به چاشنی کمدی فیلم اضافه کنه و بامزگیش رو تا آخر هم حفظ کرده .

سفر 2 : جزیره اسرار آمیز اگر چه خیلی سعی نمی کنه به منطق روایی نزدیک بشه اما اثریه که می تونه مخاطبش رو 90 دقیقه بیخیال کنه و با لذت دیدن از یه اثر قابل قبول از پای فیلم بلندش کنه و شاید با توجه درآمد خوب برای تهیه کنندگانش ، ادامه ای هم براش ساخته بشه .

 

 

  ادامه مطلب ...