نـقـد فـیـلــم هـالــیوودی

نقد فیلم خارجی نقد فیلمهای هالیوودی سینمای هالیوود

نـقـد فـیـلــم هـالــیوودی

نقد فیلم خارجی نقد فیلمهای هالیوودی سینمای هالیوود

Artist هنرمند


نقد و بررسی فیلم 

   هنرمند  The Artist




هنرمند فیلم هنرمندانه ایه . فیلمی نادر که در طول این سالها نه مانند اون بوده و نه احتمالا به زودی دوباره ساخته خواهد شد چون یادآور دورانیه که تبدیل به خاطره شده .

مهم ترین معضل روبه روی این فیلم ، کپی برابر اصل شدن این اثر با آثار کلاسیک صامته که اتفاقا همینطور هم دراومده ؛ یه کپی برابر اصل با کیفیت بالاست یا به قول ای.او.اسکات ( منتقد آمریکایی ) فیلم هازاناویشیوس (کارگردان) بیشتر از اون که یک بازتولید وفادارانه باشد ، یک نسخه ی امروزی شده خوش طعم از اون سینماست .

همه چیز ، از بازیها گرفته تا طراحی های صحنه و لباس و فیلمبرداری و کلا میزانسن و دکوپاژ کاملا باورپذیره که برای اواخر دهه 20 و اوایل دهه 30 هستش .

داستانی که برای این فیلم درنظر گرفته شده با توجه به سال ساخت فیلم یعنی 2011 ، هوشمندانه ترین داستانه . " بحران بازیگر ستاره ی سینمای صامت در مقابل سینمای جدید و ناطق و ستاره شدن دختری که عاشق هنرپیشگی بود به وسیله ی خود او و تلاقی این دو فرد و داستانهایی که شکل می گیره . "

هنرمند یک جا در یک سوم ابتدایی و جای دیگه در اون پایان خیلی جذاب ، شوخی های زیرکانه ای با سینمای صامت هم می کنه که اتفاقا در جهت فیلمه ؛ خوابی که جورج ولنتاین ( ژان دوژاردین ) می بینه و اون صداها و نمای کجی که هوشمندانه استفاده شده و اون پایان خاص و درجه یک فیلم که رضایت کلی رو فراهم می کنه مخصوصا بازهم وجود صداها و دو سه دیالوگی که گفته می شه .

یکی از نکات اساسی آثار صامت وجود دیالوگهای میان پرده ایه . خیلی مهمه که این دیالوگها کجاها استقاده بشن ، با این که هنرمند کلیت مفهوم و حرفهایی که از زبان بازیگراش ادا شده و مخصوصا احساسات رو تونسته تا حد واقعا خوبی به مخاطب القا کنه اما یه جاهایی نبود دیالوگ کمی اذیت می کنه ؛ البته نکته جالب اینه که تماشاگر جوونی مثل خودم هر لحظه امکان داره در طول فیلم منتظر باشه بازیگرها یه حرفی بزن اما دوباره یادش میاد که با یه اثر صامت طرفه .

موسیقی در سرتاسر فیلم حاکمه و کاره سختیه برای یه فیلم 90 دقیقه ای ، 90 دقیقه موسیقی بسازی که دقیقا روی فیلم بشینه و بیرون از فیلم نزنه ، اسکار موسیقی رو به حق از آن خودش کرد.

 حفظ ریتم هم در همچین اثری سخته و از همین رو برخی مواقع امکان داره فیلم تا اندازه ای  بی رمق بشه با این حال کلیت فیلم جذاب و گیراست .

هنرمند اگر چه فیلمی پیچیده و با درونمایه ای در حد یک شاهکار نیست اما اثری ارزشمند ، نایاب و ماندگاره اگر چه بازهم می گم فیلم قرار نیست جهان شمولی خاصی رو مدنظر داشته باشه و قرار نیست شما رو تحت تاثیر معنایی خاصی قرار بده ؛ قراره چیزی رو تجربه کنید که فراموشش نخواهید کرد .

 

 

 

 

Adventures of Tin Tin


 نقد و بررسی فیلم

The Adventures of Tin Tin ماجراهای تن تن





ظاهرا طرفداران این کمیک بوک معروف ، بیشتر اروپایی ها هستن اما به شخصه آشنایی خاصی با این کاراکتر ندارم ؛ از اونجایی هم که فرض اسپیلبرگ و نویسندگان این بوده که مخاطب کم و بیش با این کاراکتر آشناست ، ماجرای فیلم از همون دقایق اول بدون هیچ مقدمه ی خاصی شروع می شه ؛ البته برای این که فیلم رو دور بیفته باید 20 دقیقه ای تحمل کرد .

اگه دقیق به فیلمنامه نگاه کنیم بیشتر از اون که با یه اثر سینمایی منسجم و قوی طرف باشیم ، انگار در حال تماشای یکی از اپیزودهای یه مجموعه ی طولانی هستیم ، شخصیت پردازی خاصی برای کاراکتر تن تن وجود نداره و با فرض اطلاع و آشنایی مخاطب با تن تن ، فیلم شروع می شه.

 نوع ورود تن تن به فیلم بیشتر از اون که واقعا هوشمندانه باشه بیشتر یه شوخی با نسخه های دو بعدی این فیلم ( نشون دادن تصویر نقاشی شده روی تابلو ) و به رخ کشیدن کیفیت و عمق بصری این کاره . البته کیف قاپی های کاراکتر دزد ، در ابتدای فیلم خیلی جالب شده منتها اگه این قسمت ها رو حذف کنیم هم مشکلی پیش نمیاد ، چون هیچ منطق خاصی بجز گمشدن کیف پول تن تن ، پشت حضور این کاراکتر در فیلم وجود نداشت که اون هم با یه ترفند دیگه ی خیلی ساده هم می تونست اتفاق بیفته.

بعد از اون 20 دقیقه ای که گفتم ، در ادامه ی 80 دقیقه ای با یه کاره ماجرایی –اکشن جذاب طرفیم مخصوصا که کاراکتر کاپیتان هادوک در نیمه اول فیلم وارد می شه و کار رو جالب تر و جذاب تر هم می کنه و کلا این کاراکتر باحال در اومده .

خوشبختانه انواع و اقسام اکشن های جذاب توی کار وجود داره ؛ از مبارزه توی کشتی گرفته تا جنگ های دریایی ، موتورسواری و پرواز توی آسمون و حتی نبرد با جرثقیل .

ترکیب و ادغام تصاویر ، توی فیلم چند جا استفاده شده که اوجش رو در سکانس داخل اتاق پادگان و همزمان یاداوری خاطرات کاپیتان بزرگ می بینیم که توی اون چند سکانس کلا فیلم با استفاده از انواع حالتها بین این دو مکان و زمان در نوسانه و اگرچه کمی زیاده روی شده اما نه تنها خیلی جذاب شده بلکه امکان داره خیلی متوجه ضعف ها و کمبودهای فیلمنامه ای نشیم .

یکی از نکات محسوس و جالب فیلم ، شباهت دو کاراکتر پیرمرد عتیقه فروش در ابتدای فیلم و کاراکتر دزد با خود کارگردان یعنی استیون اسپیلبرگه .

جلوه های بصری کار همه جوره خیره کنندست و میزان دقت در جزئیات و یا حتی نورپردازی مثال زدنیه ؛ همون طور که می دونید این اثر با تکنیک موشن کپچر ساخته شده و یا به قول جمیز کامرون بعد از آواتار E-Motion ، یعنی احساسات هم خیلی راحت تر و قابل باورتر وارد کار می شه . ( این فیلم واقعا لیاقت نامزدی بخش جلوه های بصری اسکار رو داشت )

 اسپیلبرگ در برخی لحظات مثل همون ترکیب تصاویر ، اضافه کردن لحن کمدی و یا شوخی های ظریف ، نوع ساخت اکشن ها با همکاری پیتر جکسون و این تصاویر فوق العاده ، سعی کرده یه کاره متفاوت خلق کنه ؛ اما ماجراهای تن تن : راز اسب تک شاخ رو علی رغم تمام جذابیت های ماجرایی ، اکشن و صد البته بصری ، نمی شه به عنوان یه کاره خیلی خوب یا ویژه قلمداد کرد چون متاسفانه هیچ حرف یا پیام خاصی در اثر وجود نداره و اثر اسپیلبرگ هیچ رسالتی جز سرگرمی نداره ؛ حتی کیفیت بصری اثر در سال 2011 حرکت جدیدی نیست که کلا تا به حال دیده نشده باشه یا بنیانگذار یه فناوری جدید باشه

 

نکته : تماشای نسخه HD و دوبله شده این فیلم لذت بیشتری داره .




 


Seeking Justice در جستجوی عدالت


تریلری جذاب ولی فراموش شدنی



نیکلاس کیجی که در دهه 90 کارهای حرفه ای از خودش عرضه کرد و حتی اسکار هم برد، در این 4 5 ساله هر نقش ضعیفی که بهش پیشنهاد می شه رو قبول می کنه و اتفاقا کیج هم بد بازی می کنه البته شاید به قول جیمز براردینلی واقعا مشکل مالی داره و جالبه که بدونید مثلا برای همین فیلم 12 میلیون دلار ! گرفته ؛ ولی خوشبختانه اینجا با اثر بدی طرف نیستیم .

در جستجوی عدالت رو شاید بشه با یکی از اولین فیلمهای سال 2011 یعنی  Unknown ناشناخته مقایسه کرد که اون کار علی رغم جذاب بودن ، به خاطر پایان به شدت احمقانش ، فیلم بدی بود اما این فیلم حداقل ادعای کمتری داره و در کل اثر بهتریه .

در جستجوی عدالت شروع کلیشه ای و حتی به شدت متوسطی داره تا زمانیکه گفتگوی جذاب بین ویل جرارد ( نیکلاس کیج ) و سایمون ( گای پیرس ) رخ می ده که در واقع شروع ماجراهای اصلیه ؛ دقیقا بعد از اون سکانس ، فیلم هیجان خودش رو وارد می کنه و اتفاقا تا آخر هم حفظش می کنه .

هیجان و حس کشش کلیت کار اگرچه  با شیب خیلی ملایمی افزایش پیدا می کنه ، اما به اندازه کافی درگیر کنندست  چراکه اینجا اطلاعات ، کم کم و در طول فیلم ارائه می شه و مثل ناشناخته همه چیز رو برای پایان نمی ذاره و مخاطب رو تا آخر داستان همراه ویل جلو می بره .

درجستجوی عدالت دو صحنه اکشن و نمیچه نبردی در پایانش داره که این پایانی اتفاقا خوب در اومده ؛ اون دو صحنه ی اکشن هم بد درنیومدن اما معلومه که کارگردان خیلی تو کار اکشن وارد نبوده مثلا صحنه ی تعقیب و گریز در اتوبان ویژگی خاصی نداشت و حتی لحظه ای که به ریل قطار می رسه ، من رو یاد فیلم Next که خود کیج بازی کرده بود انداخت .

در این بین یکی از مهم ترین ضعف ها که کم و بیش در صحنه های اکشن هم بد و ناشیانه شده ، زوم های ناگهانی و عجیب فیلمه و مطمئنا اگر فیلمبرداری کمی هوشمندانه تر بود ، میشد از برخی سکانس ها بیشتر لذت برد . برخی پلانها هم به صورت کج فیلمبرداری شدن و با این که شاید با توجه به سطح کیفی فیلم قابل قبول باشن اما هیچ منطق درست و حسابی پشتشون نیست .

سه کارکتر اصلی یعنی ویل جرارد ، لورا جرارد ( همسر ویل ) با بازی جنوئری جونز و سایمون ، در حدی که این فیلم شما رو جذب کنه خوب هستن مخصوصا کاراکتر زن که اتفاقا در فیلم ناشناخته هم بود و با اینکه شخصیت پردازی جدی نداره اما در حد خودش کاملا قابل قبول و باورپذیره . به لحاظ بازی هم ، اول باید پیرس رو قرار داد ، بعد جونز و در آخر خود کیج ، شاید بازی کیج در حد بقیه فیلمهای سالش بد نباشه اما واقعا یه جاهایی مثل آماتورها کار کرده .

در کل با این که با این که اصلا با اثر قوی و خیلی جدی طرف نیستیم و حتی بعد از فیلم امکان داره بعضی قضایا رو فراموش کنید اما در جستجوی عدالت ، تریلر جذابیه که شما رو در طول فیلم کاملا همراه و در پایان راضی می کنه .   

    

Take Shelter پناه بگیر


شماها فکر می کنید من دیوونم .... پس خوب گوش کنید ..... یه طوفان تو راهه


 

پناه بگیر جزء آثار کمتر دیده شده ی سال 2011 ست و به خاطر ساختار و مضمون خاصش هم نمی شه با هیچ کدوم از آثار سال مقایسش کرد .

از همون سکانس آغازین ، حس اثری متفاوت به خوبی القا می شه تا مخاطب با جدیت به تماشای فیلم ترغیب بشه . پناه بگیر در ظاهر و لایه ی اول ، درامی معمولی و خانوادگیه و در لایه ی بعدی که اتفاقا سکانس آغازین اثر جزء همونه ، اثری تریلره که در برخی پلان ها مخصوصا با صداگذاری های قدرتمند ، بی شباهت به کارهای ترسناک نیست ؛ لایه ای که درامِ در ظاهر معمولیِ فیلم رو به چالش می کشه و اون رو خیلی بزرگتر و ویژه تر جلوه می ده .

 تقریبا بیشتر بار فیلم بر روی دوش مایکل شانونـه و انصافا هم بازی تحسین برانگیزی از خودش به نمایش گذاشته و در تمامی دقایق خصوصا در سکانس داخل کلوب که عصبانی می شه ؛ شدیدا تاثیرگذاره و لایق نامزدی اسکار بود. ( کلا شاید امسال بهتر بود بیش از 5 نفر رو برای نامزدی بهترین بازیگر مرد نقش اصلی انتخاب می کردن )

جسیکا چستین که اخیرا از اون فیلم فوق العاده ی درخت زندگی رو دیدیم ، این بار هم در نقش مادری مهربان و همسری وفاداره ( البته قاعدتا نه به اون آرمان گونه ای توی فیلم مذکور ) و نقشش هم رو به خوبی و باورپذیر ایفا کرده.

دختر خانواده ناشنواست و قاعدتا از زبان اشاره باید برای ارتباط با او استفاده بشه که هم انجام این حرکات و هم عدم وجود دیالوگ برای این کاراکتر ، در کیفیت فیلم مخصوصا در سکانس نهایی ، تاثیر خیلی مثبت و ویژه ای داشته . با این که احتمالا اولین باره که این دختر جلوی دوربین ظاهر می شه ولی به خاطر درک درست کارگردان ، کارکردش توی تمام سکانس ها به اندازه و درسته .

لوکیشنِ به شدت زیبا و وسیع، همگام با کلیت فیلم انتخاب شده و نوع فضاسازی رویاهای کورتیس ( مایکل شانون ) به ویژه با وجود اله مان های جذاب و با کمک جلوه های بصریِ کاملا قابل قبول و باورپذیر ، اثری کامل تر و بی نقص رو پدید آورده .

یکی از نکات اصلی فیلمنامه پناه بگیر جلوتر بودن اون از مخاطب خودشه که این جلوتر بودن از سکانس آغازین تا سکانس پایانی بر فیلم حاکمه و در مجموع روند و ریتم فیلم با توجه به فیلمنامه و کارگردانی خیلی خوب و دقیق جف نیکولز ، هرگز از مسیر تعیین شده دور نمی شه .

در عین حال سیر روایی داستان ظاهرا ساده و در اصل هوشمندانه جلو می ره و از همین رو مخاطب می تونه با کاراکتر کورتیس در تمام روند فیلم همراه بشه و فکر نمی کنم جایی بر کاراکتر اصلی به دلیل رفتارهای غیرعاقلانه خرده بگیره یا شاهد از ریتم افتادگی فیلم بشه ؛ در واقع یکی از مهم ترین مزیت های پناه بگیر ، همین روند کاملا حساب شده و باورپذیر فیلمه .

از اولین سکانس فیلم ، حس کنجکاوی به دلیل اطلاع پیدا کردن از ماجرای اصلی در مخاطب ایجاد می شه می شه و از نیمه دوم به بعد در انتطار فرجام نهایی بودن ؛ در واقع پناه بگیر مثل پازلیه که باید در طول فیلم خیلی آروم این قطعه های پازل ها رو در کنار هم گذاشت و آخرین قطعه ی پازل ناگهان در سکانس پایانی پیدا می شه ، قطعه ای که وقتی تصویر نهایی ساخته می شه ، می تونه مخاطب رو به تحسین از اثر وادار کنه .

پایان فیلم هم نه تنها هوشمندانه و غافلگیرکنندست بلکه نه واقعا بازه و نه واقعا بسته ، شاید این بهترین سکانسی بود که می شد نشون داده بشه .

در کل پناه بگیر رو بدون انتظار و پیش زمینه ی خاصی دیدم و باید بگم فیلم بسیار خوبیست و جزء بهترین آثار سال 2011 قرارش می دم و جای بسی تاسفه که این فیلم حداقل در بین منتقدهای خودمون انقدر کم دیده شده .