نـقـد فـیـلــم هـالــیوودی

نقد فیلم خارجی نقد فیلمهای هالیوودی سینمای هالیوود

نـقـد فـیـلــم هـالــیوودی

نقد فیلم خارجی نقد فیلمهای هالیوودی سینمای هالیوود

Moonrise Kingdom قلمرو طلوع ماه


نقد و بررسی فیلم Moonrise Kingdom

قلمرو طلوع ماه


کمدی خاصی که نمی خنداند





 قلمرو طلوع ماه یکی از متفاوت ترین آثار کمدی است که در طول این سالها ساخته شده و اگر چه این تفاوتش به سطح کیفی نرسیده که یکی از آثار برجسته سال بدونیمیش اما حداقل می شه در بین فیلمهای کمدی امسال ، به عنوان یه اثربرجسته در نظرش گرفت .


در ابتدای فیلم کارگردان با حرکات دوربین متعدد و حساب شده ای که انجام داده ، سعی کرده مخاطب رو به شکلی طنزگونه با لایه های ظاهری کاراکترها و فضای فیلم آشنا کنه و اتفاقا این سکانس در کنار سکانس پایانی داری تاثیر دو چندانی شده و در عین حال نریشنی که روی پلان های آغازین فیلم  قرار داده شده ، به توضیح انواع سازها می پردازه ، سازهایی که انواع و اقسامش رو در طول فیلم و حتی در همین فصل افتتاحیه می شنویم ؛ شاید اگه بخوام یه قدم پا رو فراتر بذارم ، بتونم بگم منظور فیلمساز از در کنارهم آورن انواع سازها همون مفهوم نهایی فیلمه ، مفهومی که تاکید داره به وابستگی کاراکترها و لزوم در کنار هم بودن اونها ؛ چیزی که در پوسترش هم می ببینیم .


قلمرو طلوع ماه داستان ساده ای داره یا بهتر بگم داستان خاصی نداره و احتمالا وقتی خلاصه داستانش رو تعریف کنید ، کمتر کسی برای دیدنش ترغیب خواهد شد اما نوع نگاه اندرسون و رُمَن کاپولا ( فیلمنامه نویسان ) باعث شده روند فیلم غیرقبل پیش بینی و متفاوت از اونچه که تصورش رو می کنید باشه و نقطه تفاوت فیلم دقیقا در همین نوع خلق سکانس های کمدی و داستان گوییشه.


نوع رنگ پردازی فیلم یکی دیگه از موارد محسوس ومتفاوتشه ، رنگ زرد به شکلی غیر مستقیم بر بیشتر پلان ها حاکمه و اگرچه از نظر روانشناسی این رنگ داری حس گرمی ، خوش بینی و شادیه اما به شخصه فکر می کنم اگه رنگ پردازی ها واقع گرایانه بود چه بسا فیلم به لحاظ بصری جذاب تر و پر احساس تر بود.


نوع بازی و شخصیت پردازی کاراکترها و حتی سکانس های کمدی کاملا تحت کنترل فیلمساز صورت گرفته ؛ در واقع اندرسون اگر چه یه جاهایی اغراق کرده اما اجازه نداده فیلم به سمت لودگی و کاراکترها در مماس با حماقت قرار بگیرن البته این کنترل فیلمساز در یه چارچوب خیلی سفت و سخت قرار داره در واقع فیلم تونسته در مسیری که قرار بوده بمونه اما این مسیر انقدر تنگ مرز بندی شده که فیلمساز اجازه نداده کاراکترهاش مسیر متفاوت دیگه ای برن و آزاد تر و رهاتر از اون چیزی که در فیلمنامه نوشته حرکت بکنن .


اندرسون فرای لحن کمدی ، بیشتر قصد داشته به تنهایی و نیاز انسان ها به هم مخصوصا دو جنس مخالف تاکید کنه که  اصلش رو در رابطه ی دو کاراکتر نوجوون می بینیم و فرعش رو در رابطه ی پدر و مادر سوزی و به ویژه در اون سکانس توی اتاق خواب که یکی از بهترین سکانس های فیلمه.

پرداخت کاراکترها اگر چه اونقدر عمیق نیست که فراموش ناشدنی بشه اما نسبت به زمان فیلم کافی به نظر می رسه و مشکلی در همراهی با اونها در طول کار پیش نمیاد ولی کاراکترها هم مثل خود فیلم می مونند ، جالب و متفاوت ولی بدون اثرگذاری .

 

 


Stolen دزدیده شده


یک فیلم خوب در جایگاه اشتباه



نقد و بررسی فیلم        

                         Stolen  دزدیده شده


دزدیده شده کم و بیش کلیشه ایه و انتظارات رو برآورده نمی کنه اما قابل تحمله .

20 دقیقه ابتدایی ، نوید یه اثر جذاب و تا حدی هوشمندانه رو می داد اما بعد از بیرون اومدن ویل (نیکلاس کیج ) از زندان و دزیده شدن دخترش ، کل فیلم درگیر همین قضیه می شه و سایمون وست مجبور بوده با همین داستان ، هیجانی رو در فیلم تزریق کنه تا مخاطب تا به انتها با فیلم همراه باشه .

داستان فیلم متاسفانه برای یه مخاطب امروزی کمی بیش از اندازه سادست اگر چه فیلمنامه نویس سعی کرده یه جاهایی فراتر از سطح متوسط حرکت کنه اما اصلا کافی نبوده و در کل نکته ی ویژه و جدیدی نتونسته در کار خلق کنه ، شخصیت ها و روند داستانی در حد چیزهایی که اکثرش رو قبلا دیدیم حرکت می کنه و اگر چه بازهم تکرار می کنم قابل تحمله و مخاطب رو از دیدنش پشیمون نمی کنه ولی متاسفانه ایرادات ساده انگارانه ای هم داره ، به طور مثال اگه 10 میلیون دلار رو در یه آتش کوچک بسوزونید ، آیا امکان داره پلیس نتونه ردی از خاکسترهای پول پیدا کنه ؛ از طرفی هیچ پیچش و گره ی خاصی هم در داستان وجود نداره .

بازی بازیگرا قابل قبوله اما مثل شخصیت پردازی هاشون نکته ی خاصی نداره ولی اگه بخوام اشاره کوچکی به نیکلاس کیج کنم ،  باید بگم بازی کیج هم مثل فیلمهاش ، دیگه خیلی تعریفی نداره و بیشتر ادای یه بازیگر خوب رو در میاره و معدود سکانس های درگیری تن به تن و تعیقیب و گریز توی فیلم رو هم انگار به سختی انجام می ده .

تهیه کننده ی کار قصد داشته با گذاشتن وست در مقام کارگردان و کیج در مقام بازیگر نقش اصلی و در کنار این دو ، چند بازیگر نسبتا شناخته شده دیگه ، مخاطب های بیشتری رو برای دیدن فیلم جور کنه ولی واقعیت اینه که اصلا اون طور که انتظار می رفته از آب درنیومده و فیلم اکران محدودی داشت و سریع هم روی نت با کیفیت بالا قرار گرفت و جالبه که بدونید ، این فیلم با بودجه 35 میلیون دلاری ، کل فروش جهانیش تا به این لحظه فقط 2 میلیون دلار بوده و اگه به همین منوال پیش بره ، اگه نگیم سخت ترین حداقل یکی از سخت ترین شکست خورده های سال میشه.

در کل با فیلمی طرف هستیم که اگر با بودجه ی پایین تری ساخته می شد و خودش رو برای اکران جدی نمی گرفت موفق تر بود چرا که شمایل فیلم اگر چه سینماییه ولی سطح فیلم به عنوان یه کاره ویدئویی و یا تلویزیونی خوبه و در حد سینمای 2012 هالیوود نیست .


Madagascar 3 : Europe's Most Wanted

نقد و بررسی فیلم
Madagascar 3 : Europe's Most Wanted

ماداگاسکار 3 : تحت تعقیب ترین های اروپا



 

 قسمت اول ماداگاسکار فیلم خوبی بود و یکی از بهترین ها انیمیشن های سال 2005 ، هم موضوعش تازه و جذاب بود ، هم طراحی کاراکترهاش و هم پیام و شوخی های به اندازه و خوبی داشت  ؛ قسمت دوم ( فرار به آفریقا ) اگرچه فیلمنامه ی خوبی نداشت اما با تاکید بیشتر بر شوخی ها و بامزگی کاراکترها ، یه اثر سرگرم کننده و خنده دار از آب دراومد ولی در هر صورت فاصله ی قابل توجهی با قسمت اولش داشت .

ماداگاسکار جزء معدود سه گانه هایی که به شدت وابسته به قسمت اولشه ، در واقع هدف کاراکترها رسیدن به ابتدای قسمت اوله و در طول هر قسمت ، چندین بار یاد دوران باغ وحش می افتن و زندگی قبلیشون رو مرور می کنن که یه جاهایی حتی مثل ابتدای همین قسمت کمی آزاردهنده می شه اما خوشبختانه در این قسمت گروه 4 نفره به همراه 4 پنگوئن ویژه ، شما رو بدون هیچ اتلاف وقتی به قدری در بیست دقیقه ابتدایی درگیر جذابیت و ماجراجویی هاشون می کنن که حدس می زدم بتونه از قسمت دومش بهتر باشه و حتی به قسمت اول نزدیک بشه اما زمانی که کاراکترها وارد گروه سیرک بازها می شن ، کار دچار کلیشه ای دوچندان می شه ، کاراکتر شکارچیِ ضد حیوانات اگر چه کلیشه ایه اما پرداختش طوریه که باعث خلق سکانس های ماجرایی و طنز خوبی شده اما گروه سیرک بازها اگر چه آزاردهنده نیست ولی دیگه بدجور کلیشه ایه ، یه موجودی که قبلا محبوب بوده ، یه موجود مونث که در پایان فیلم باید عاشق کاراکتر اصلی بشه و یه موجود کم و بیش احمق هم اون وسط .

البته عوامل سازنده چون هدفشون بیشتر بچه ها بوده ، سعی کردن با ترفندهایی مثل سکانس نمایش سیرک در لندن و یا نمایش پایانی روی باغ وحش که خیلی پرنشاط از آب دراومدن ، مخاطبینشون رو درگیر جذابیت های سمعی بصری این سکانس ها بکنن.

در مورد جذاب بودن ماداگاسکار شکی نیست اما حتی جایی که مثلا قرار بوده به لحاظ احساسی تاثیرگذار باشه به دلیل کلیشه ی مفرط هیچ حسی برای مخاطب بزرگسال نداره البته در طول فیلم سعی شده چند تا شوخی که بزرگترها بیشتر درکشون می کنن گذاشته بشه اما کلیت فیلم برعکس قسمت اول که به نوعی هر دو گروه رو شامل می شد ، با شیب زیادی به سمت مخاطبین کم سن و سال متمایله حتی منطق در پایین ترین سطحش هم وجود نداره مثل کار متحیرالعقولی که کاراکتر ببر با نام ویتالی انجام می ده ، کاراکتر کاپیتان دوبوآ که یه جورایی می شه بهش لقب Superwoman داد تا رابطه ی عاشقانه ای بین دو موجود کاملا بی ربط که حتی از قسمت قبلی هم عجیب تره .

در کل ماداگاسکار 3 به عنوان یک فیلم مستقل اثر خوبی نیست ولی به عنوان قسمت سوم برای افرادی که دو قسمت قبل رو با اشتیاق دنبال کردن قابل قبوله و بالاخره سرانجام کاراکترها رو می بینن و برعکس نظر گروهی که پیام این انیمیشن رو در رابطه با کشورهای جهان سوم می دونستن و اینکه مثلا نباید از محدوده ای که جهان اولها براشون وضع کردن پا رو فراتر بذارن ، در پایان کاراکترها این فرضیه رو نقض کردن و به چیزی بیشتر از قبل رسیدن .

 


The Expendables 2



بی مصرف هایی دوست داشتنی




نقد و بررسی فیلم  The Expendables 2

بی مصرف ها ( به دردنخور ها ) 2



اکثر فیلمها بعد از دیده شدن ، مخاطبینش به دو یا چند دسته تقسیم می شن و بعضی دیگه قبل از اینکه دیده بشن ؛ برای افرادی که با بی مصرف ها 1 آشنایی دارن ، تکلیف روشنه .

استالونه در سال 2010 سعی کرد ، نوعی از فیلمهای اکشنی که دهه ها ازش گذشته بود رو به نمایش بذاره و همون قهرمان ها رو به همراه چند تن از قهرمان های روز دوباره روی پرده ی سینما حاظر بکنه . قسمت اول اگر چه به لحاظ سطح هیجان و اکشن ، فیلم سرحالی بود اما فیلمنامه اون چندان فراتر از یه طرح داستانی ساده نبود ؛ با این وجود بی مصرف ها تونست طرفدارانی پیدا و فروش مناسبی هم کسب کنه و اینبار استالونه سعی کرد فیلمی بهتر ، بزرگتر و پرستاره تر بسازه و به شخصه در حد انتظارتی که از این فیلم وجود داره ، بی مصرفها 2 رو اثر موفقی می دونم.

علی رغم اینکه فیلمنامه این قسمت در مقایسه با شماره اول دارای جهش کیفی قابل توجهی نیست و حتی شاید نشه عنوان قابل قبول رو برای کلیت فیلمنامه ای که حتی نقطه عطف خاصی نداره به کار برد اما نمی شه پیشرفت اون رو انکار کرد . در این قسمت دیالوگ ها بهتر کار شدن و متلک هایی که بین بارنی راس (سیلوستر استالونه) و  لی کریسمس (جیسون استاتام) رد و بدل می شه اگر چه در اویل کمی بی حال و بی مزن اما رفته رفته بهبود پیدا می کنن و لحظات جذابتری رو رقم می زنن و حتی در این قسمت بعضا در صحنه های اکشن چاشنی کمدی هم وجود داره که لذت تماشای اونها رو افزایش داده.

بی مصرفها در مقایسه با قسمت اول ، در بخش درام هم پیشرفت محسوسی داشته و موفق شده با اضافه کردن کاراکتر بیلی بچه ( لیام هِمس وُرث ) بعضا سکانس های اثرگذاری رو خلق کنه و علی رغم اینکه دیالوگ هایی که بین این کاراکتر و بارنی در مورد عشقش و یا با مگی ( نان یو ) در مورد ارتش رد و بدل می شه ، به نوعی شخصیت پردازی تحمیلی به نظر میاد اما در کلیت فیلم شکل مناسبی پیدا می کنه و با توجه به روند فیلم، دارای کارکرد درست و تاثیرگذاری می شه و در جریان توسعه داستان حتی روستا نشینانی که در معرض نابودین گر چه در ایده به شدت تکراریه اما پرداخت در سطح معقول و قابل باوریه .

بعد از اتفاقی که برای بیلی می افته ، فیلم با سرعت و جدیت بیشتری به سمت اکشن پیش می ره ، در واقع شروع اصلی سکانس های اکشن بعد از این بخش رخ میده . هر چه قدر هم ساده انگارانه بشه فیلم رو تماشا کرد ولیکن از حضور ناگهانی کاراکترهای بی ربط در سکانس های اکشن و نجات های معجزه آمیز گروه بی مصرفها نمی شه گذشت. خوشبختانه سکانس های اکشن در این قسمت بهتر پرداخت شدن ، خبری از دوربین روی دست نیست و کارگردان به شکلی کاملا معقولانه سکانس ها رو هدایت کرده و وجود انواع و اقسام درگیری ها در محیط های متفاوت حسابی مخاطبان اکشن رو سرحال میاره خصوصا که سایمون وست (کارگردان) نسبت به فیلم قبلی تونسته ریتم رو به مراتب بهتر حفظ کنه و تعادل مناسبی بین سکانس های اکشن و درام به وجود آورده و کیفیت بیشتری به اثر بخشیده . 

بازیگرها اکثرا همون بازیگرهای قبلین اما اسلحه به دست شدن و شوخی های آرنولد و ویلیس در 15 دقیقه پایانی ، حسابی جذاب از آب دراومده و نمی شه از دیدنش صرف نظر کرد ، فقط در بخش بازیگران  یک مشکل وجود داشت ؛ با اینکه کلا جنس فیلمهای جت لی خیلی خشن نیست اما در قسمت قبل حضور چندان موثری در کنار استاتام و استالونه نداشت و به اندازه کافی قوی نبود ولی فصل افتتاحیه این فیلم و سکانس اکشن خوبی که براش در نظر گرفته شده بود ، نوید حضور موثرتری رو می داد اما بعد از این فصل آغازین ، از گروه جدا می شه و جالبه که در لیست بازیگران هم جزء نفرات اوله . ( وقتی در سایت IMDB نگاه کردم دیدم نوشته ، " جت لی ترجیح می داد که دیگه کمتر در فیلمهای به سبک آمریکایی بازی کنه ، یه توافقی با اون انجام شد که به جای اینکه بدون هیچ دلیلی در این قسمت نباشه به شکل باورپذیری در فیلمنامه از گروه کنار گذاشته بشه " ) 

استالونه در این قسمت با خیال راحت تری بازی کرده و بازی و کاراکترش در این قسمت دوست داشتنی تر دراومده و به شخصه ارتباط خوبی باهاش برقرار کردم و از طرفی خوشبختانه شوخی ها و طنز فیلم اصلا وارد حاشیه های مبتذل نمی شه . ژان کلود ون دام هم اگر چه خیلی حضور درخشانی نداره اما در حدی هم نیست که مخاطب رو ناامید کنه چرا که قابل قبوله و یه بدمن تیپیکالِ خوبه .

  


گرچه میزان خشونت بی مصرفها 2 خیلی بالاست و یا به قول براردینلی تصورش غیرممکنه که فیلم به چند تا اصلاح نیاز داره تا درجه R نگیره اما اگه مخاطب با منطق فیلم ( آدمهای خوب و آدمهای بد ) پیش بره و کلیت کار رو دوست داشته باشه ، مشکلی در ارتباط با فیلم پیش نمیاد ؛ اتفافی که به شخصه برای من رخ داد و به طور کلی به نظرم بی مصرف ها 2 چند پله از قسمت اولش بالاتره و تا به اینجا ، یکی از معدود فیلمهای سال 2012 بود که از دیدنش راضیم و لذت بردم.

 



حاشیه ها :

دو نفر از بدلکاران فیلم مصدوم شدن که یکی از اونها فوت و دیگری در وضعیت وخیمی در بیمارستان بستری شد .

سیلوستر استالونه تور تبلیغاتیش برای این فیلم رو بعد از مرگ پسرش متوقف کرد .

دالف لانگرن در نقش گانر جانسون که در فیلم به شوخی عنوان می شه ، تحصیل در رشته مهندسی شیمی را به خاطر دوست دخترش ترک کرد ، در عالم واقع همین کار را انجام داده اما به عنوان بادیگارد ِفردی که بعدا دوست دخترش شد .

در محل فیلمبرداری در بلغارستان , گروه تولید یک پل به طول 114 متر روی روخانه ی اُسام ساختن و بعد از فیلمبرداری به عنوان هدیه ای ماندگار برا ی افراد محلی باقی گذاشتن .

قرار بود میکی رورک به فیلم برگرده و مرگ اون به عنوان انگیزه ی انتقام اعضای گروه باشه اما ناگهان به بهانه ی حضور در یک پروژه ی دیگه ، نقشی که لیام بازی کرد جایگزینش شد .


منبع : IMDB